گردش

یکم رفتیم بیرون حالم بهتر است 

ولی هنوزحس درس نیست :(

+لعنتی دیگه توییتر نمیرم !خیلی وقت میگیره عوضی

ببینم میشه که بدون نگاه کردن به کیبوردبتونم  تایپ کنم !!!

سخته!!

دوباره مینویسم دامنه جدید

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین پست

بچه ها میدونید من از وبم خسته شدم :))

دوست دارم یه جای دیگه بنویسم 

و مخصوصا کسایی که دوست داشتم این وب پل ارتباطیمون باشه گذاشتن رفتن مثل صبا 

البته خیلی های دیگه هستن که دوستشون دارم و باهاشون در ارتباطم مثلا فاطمه و  لی  و مریم کانادا

ولی خب دیگه اگه حرفی بود تو تلگرام :))

حس میکنم اینجا زیاد در مورد خودم نوشتم 

جای دیگه اگه رفتم ناشناس میمونم 

پ ن : تا چند روز آینده این وبلاگ از دسترس خارج میشه

صبا !

نمیدونم چرا  صبا باز وبش را پاک کرد ؟!

خانم صبا حداقل یه راه ارتباط بزار :)))

+ please

:))

دارم یاد میگیرم که مواظب دلم باشم :) 

م ب خواستنی ترین کسی هست که تا حالا توی زندگیم دیدم ! 

انقدر که ایشون خوبن :) با اخلاق کوشا :)) 

ولی واقعا من اوضاعم بی ریخته الان :( 

مطمئنم چند سال دیگه موقعیت خوب میشه ( مثلا تا پنج شش سال دیگه خدا بخواد ) ولی الان ...

راستی حساب کردم من همین الان ۱۴۰میلیون تو زندگی عقبم !!

(نفسش را بیرون میدهد! ) واقعا چقدر من احمق بودم !!! با این انتخاب رشته با این درس نخوندنا 

ولی مامان میگفت هنوز دیر نشده بهم امید هستش :)

خدایا این سربازی درست بشه 

این کنکور ارشد 

بعدشم اپلای 

خدایا....

بچه ها بچه ها حتما رشته ایی بخونین که بشه خوب ازش پول درآورد نرین این رشته های علوم پایه یا داغون :/ حالا که کسی اینجا نمیاد ولی من نصیحتم را میکنم !!! علاقه صرف مهم نیست پول هم خیلی خیلی مهمه !

درس خوندن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پست رمز دار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خستم ...

بچه ها فکرکنم دارم به یکی علاقه مند میشم :((

اولش فقط توجهم بهش بود ولی الان داره بشتر میشه ولی درست نیست بیشتر 

من که هیچ شرایط ازدواج را ندارم :(((

همه چی توی زندگیم بهم ریخته هست :(

اصلا انگار گم شدم 

بی هدف نیستما 

ولی مسیرم را مشخص نمیکنم :((

+یه آهنگ هستش از سحر خیلی دوستش دارم الان دارم گوش میکنم اینه 

https://www.youtube.com/watch?v=MPpw6pF7A9A

+این وبم را یه نفر میخونه که دیگه باهاش راحت نیستم ... میخواستم دامنه ام را عوض کنم ولی فعلا مینویسم 

+مادر امروز میگفت نمیخوای ازدواج کنی ؟   :| بهش میگم فکر میکنی شرایطش را دارم؟ حالا اصلا بحث جدی نبود و خوبه که نیست :(( من کم کمش تو این مسیر اپلای بالای سی میشم تومسیر غیر اپلای هم همین طور 

میلاد خ (نه دوستم یه میلاد دیگه ) حدود 32 سالش هست و هنوز ازدواج نکرده(تا پارسال که مجرد بود ) بعد همش سرش به کار هست این طوری اصلا آدم نمیرسه فکر کنه که تنهاست ! مثل من این چند روز که راحت سرم را میزاشتم زمین و میخوابیدم :) اصلا بیخود نمیگن طرف با کارش ازدواج کرده ها :))


از خانم ب خوشم میاد خیلی شبیه فاطمه ریاضی هست :) 

قیافه کپ اونه فقط خوشگل تره :)))

میدونین من خیلی زود ممکنه دلم برای کسی بره و همونقدر زود هم بیخیالش بشم ! کلا aخصیت اکستریمی دارم :( ولی دارم تلاش میکنم این موضوع کمتر بشه 

+ آیا من بپیچون هستم ؟ شواهد. زیادی را تو خودم دارم میبینم که نشون دهنده بپیچون بودنه الان س نوشتنش نیست ولی هستن 

+ .... این یعنی یه چیز دیگه که باز حس نوشتنش نیست ! بعدا میام مینویسم 

آهنگ‌بی کلام

این روز ها سر کار میرم:) کار همیشه بهم حس خوبی میداده و میده 

کار باعث میشه انقدر خسته باشم که به هیچی فکر نکنم وقتی سرمو میزارم روی بالش 

من از سن دبیرستان تابستونا کار میرفتم این چهار سال دانشگاه یکم ول شده بود ولی حس میکنم دوباره شدم همون محمد زرنگ :))

یادم میاد اول دبیرستان  یه مدت تو‌مدرسه ها هم میرفتم کار و شبا باید میدویدم تا به آخرین اتوبوس برسم که بیام خونه. تو اون اوضاع بابام گیر میداد که‌چرا دیر میای!  آخرشم گفت دیگه نمیخواد بری 

تازه درسم هم خوب بود شب که میومدم شام میخوردم و‌میخوابیدم ساعت سه چهار پا میشدم مشق ودرسمو میخوندم بعدشم مدرسه و باز بعد از ظهر کار 

دلم برای اون old days که انقدر پر انرژی بودم تنگ شده 

دانشگاه برای من یه قدم به عقب بود نه جلو‌:( نه تنها چیزی بهم اضافه نکرد بلکه یه عالمه چیزای خوب هم ازم گرفت :( 

(تازه وای به حال اونایی که حاضرن سرطان بگیرن که دانشگاه قبول بشن چقدر باید فکر آدم خام باشه  که فکر کنه دانشگاه ارزشش را داره :((       )

به نظرم پسرای درسخون باید برن فنی حرفه ایی ! چیه این درسای تئوری مسخره :((( درس خوبه ها خیلی ولی نه اینجوری آدم باید تئوری را برای دل خودش بخونه و عملی را بره جایی یاد بگیره من دبیرستان کلی کتاب غیر درسی فیزیک‌میخوندم یا حتی مثلا کتابایی که به زور سر در میووردم چین ! مثلا یع آرشیتکت کامپیوتر بود اون موقع خوندم و انقدر باهاش حال کردم که نگو بعد تو چارت بچه های کامپیوتر ترم سه و ایناست :))

 در مورد کار الانم ساعت کاریم البته جوری میتونه باشه که کل روز وقتم برای درس خالی باشه ولی این چند روز که نشد هیچی بخونم :( 

این کاری که میرم فعلا موقتی هست هدفم هم این بود یکم پول واسه سربازی جمع کنم حالا یا برای اردیبهشت یا تیر که میرم 

البته اگه یه کار راحت (مثلا فروشندگی ) پیدا  میکردم تا اسفند میموندم و درسم را هم میخوندم ولی تا حالا که نشده 

واقعا اوضاع توی این کشور وا ویلاست :( بیچاره ما جوونا 

به خدا از اسلام زده مون کردن :( 

یه جوون مگه از زندگیش چی میخواد ؟ یه شغل آبرومند و‌یه فرصت که بتونه زندگیش را تشکیل بده ولی مگه تو این اوضاع میشه ؟! بیخود نیستش که این همهن جوون (مخصوصا پسرا) ازدواج‌نمیکنن خب بابا اولا کار نیست دوما انقدر هزینه ها بالاست و درآمد کمه که ...

بعد با این شرایط میبینی فلان نهاد انقلابی چطور مثه گرگ داره اقتصاد کشور را میدره :( 

خب انتظار دارید نسلمون به اسلام اعتقادی داشته باشه ؟! 

زمان پیامبر مردم پیامبر را میدیدن به عشق همون مرد عزیز مسلمون میشدن غیر از این بود ؟!تو این زمان کی را ببینیم ؟! همه اش ریا و تزویر :((خدایا اگه میخوای منو‌واسه این دو رکعت نمازی که یکی در میون میخونم جهنم ببری راضیم اصن :((( 

دلم گرفته بودامشب خیلی وقت هم بود ننوشته بودم یهویی یه پست طولانی نوشتم :((

دلم میخواد فقط گریه کنم 

میدونید من قبلا خیلی خیلی گریه میگردم 

ولی یه شش ماهی هست دیگه گریم نمیاد تا چند شب پیش توی مسیر 

یهویی بغضم شکست :( 

الانم که هیچی 

اول که این پست را شروع کردم خیلی دلم تنگ بود 

من هیشکی تو زندگیم نیست 

سینگل سینگلم 

و البته باید هم باشم 

درستش همینه 

ولی خب آدم گاهی یه شونه میخواد که بهش تکیه بده 

یه دامن که سرش رابزار روش و درد و دل کنه :) یا ستا ه های آسمون را بشماره 

الان که نیست 

بعدا نوشت  در 0:42 وقتی فهمید بلاک شده : اینکه بلاکت کنه و فکر کنه داره بهت لطف میکنه عجیب نیست ؟ چند بار به خودش و اینجا نوشتم که بابا تو برای من موضوعیت اونطوری نداری :((  اما الان که اینکار را کردی حق نداری تصمیمت راعوض کنی میم

we don't talk anymore

We don't talk anymore, we don't talk anymore
We don't talk anymore, like we used to do
We don't love anymore
What was all of it for?
Oh, we don't talk anymore, like we used to do
I just heard you found the one you've been looking
You've been looking for
I wish I would have known that wasn't me
'Cause even after all this time I still wonder
Why I can't move on
Just the way you did so easily
Don't wanna know
What kind of dress you're wearing tonight
If he's holding onto you so tight
The way I did before
I overdosed
Should've known your love was a game
Now I can't get you out of my brain
Oh, it's such a shame
That we don't talk anymore, we don't talk anymore
We don't talk anymore, like we used to do
We don't love anymore
What was all of it for?
Oh, we don't talk anymore, like we used to do
I just hope you're lying next to somebody
Who knows how to love you like me
There must be a good reason that you're gone
Every now and then I think you
Might want me to come show up at your door
But I'm just too afraid that I'll be wrong
Don't wanna know
If you're looking into her eyes
If she's holding onto you so tight the way I did before
I overdosed
Should've known your love was a game
Now I can't get you out of my brain
Oh, it's such a shame
That we don't talk anymore (We don't, we don't)
We don't talk anymore (We don't, we don't)
We don't talk anymore, like we used to do
We don't love anymore (We don't, we don't)
What was all of it for? (We don't, we don't)
Oh, we don't talk anymore, like we used to do
Like we used to do
Don't wanna know
What kind of dress you're wearing tonight
If he's giving it to you just right
The way I did before
I overdosed
Should've known your love was a game
Now I can't get you out of my brain
Oh, it's such a shame
That we don't talk anymore (We don't, we don't)
We don't talk anymore (We don't, we don't)
We don't talk anymore, like we used to do
We don't love anymore (We don't, we don't)
What was all of it for? (We don't, we don't)
Oh, we don't talk anymore, like we used to do
We don't talk anymore, oh, oh
(What kind of dress you're wearing tonight)
(If he's holding onto you so tight)
The way I did before
We don't talk anymore, oh, woah
(Should've known your love was a game)
(Now I can't get you out of my brain)
Ooh, it's such a shame
That we don't talk anymoreThat we don't talk anymore

آهنگ از چارلی پوث وسلنا گومز :)))

چند شب پیش خواب میم را دیدم 

خواب دیدم با تلفن با هم حرف میزنیم انقدر صداش پر نشاط بود ! حالا نمیدونم تو واقعیت اینطوریه یا فقط یه خواب بود 

نمیدونم یهو چرا تصمیم گرفت دیگه تموم کنیم قبول دارم برای من بار ذهنی بالایی بود ولی حرفای اون شبم بدون منظور بود من اصن قصد رابطه عاطفی یا ازدواج باهاش نداشتم ! بنده خدا انگار شوکه شد :/ 

ولی خب دیگه تموم شد عوضش دیگه  ذهنم مشغول نیست البته فکر کنم اونم کلا منو فراموش کرده !!! 

جمله آخرش جالب بود 

نوشته بود خیلی ممنون که انقدر با شعور و منطقی هستی ! تا حالا چنین چیزی کسی بهم نگفته بود ! والا من همش به نظرم بی شعور و غیر منطقیم ! 

یه چیزی که هست من اگه بخوام میتونم تموم این حس ها و نیاز هام را سرکوب کنم راهش این سرتالین هاست ولی عوارض خواب آلودگی و ایناش اذیت میکنن برای همین نمیخورم  منم کبدم بعد اون ماجرا ضعیف شده تا یه قرص بخورم تا سه روز اثرش هست :(((

+ میم اینجا را هنوز میخونی ؟


the moutain between us

یکی از بهترین فیلمهایی که دیدم این بودش 

از ته دلم  اون فیلم را دوست داشتم :)))

راستی از وب صاد یه رمان me before you  را دیدم و از روش یه فیلم ساختن کهاون را هم دیدم ولی واقعا به پای فیلم the moutain between us نمیرسه 

مخصوصا سکانس آخر فیلم  و اون سکانس را نمیشه بدون دیدن همه فیلم باهاش ارتباط برقرار کرد باید همه فیلم را دیده باشین وگرنه لینکش را میزاشتم :))

آهنگ های متن فیلم را هم رامین جوادی ساخته برای میم چند تا ترک هاش را یه بار فرستادم :)))

راستی هنوز فکرم درگیره 

داشتم به این چند سالی که گذشت فکر میکردم 

واقعا من راه زندگیم را اشتباه رفتم 

بهترین فرصت های زندگیم را هدر دادم 

الانم هم نمیشه اون فرصت را برگردوند فقط میشه از بقیه زندگی به خوبی استفاده کنم

1- هدف داشته باش 

2- همت داشته باش 

3- امیدت را از دست نده 

4- فرصت ها را غنیمت شمار 

5- بدون استرس الکی زندگی کن خیلی چیزا تو زندگی از کنترل تو خارجه و استرس برای اونها فایده ایی نداره 

 همین 

میم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اوضاع بی ریخت

در این حد بگم که اوضاعم در بیریخت ترین و تخمی ترین وضعیت خودش قرار داره :|

امروز اصن از خواب که پاشدم میخواستم به همه چی فوش بدم اولیش این زندگی مزخرف هستش 

کلا من انگار اینطوری ام اول پرانرژی شروع میکنم بعد ش اعصابم خورد میشه وبعدش ول میکنم کلا بعد دوباره میام ادامه میدم :|

دیشب نشستم این کورس زامارین را یکم دیدم اومدم با برنامه اش کار کنم اصن رو لبتاپم جواب نمیداد 

سرچزدم دیدم کلا ملت با این برنامه مشکل دارن البته حتی خود اندروید استودیو هم سخت افزار قوی ایی میخواد 

خلاصه اینکه ازاون گزینه هام زامارین فعلا حذف هستش چون اصن سیتمم نمیکشه !

تم قبلیم را به میلاد نشون دادم گفت قشنگ هستش :)

وای خدا خیلی همه چی بهم ریخته هست 

یعنی همه چی ها :((

دلم میخواست میشد برگشت به گذشته و انتخاب درست را کرد :(

من که کنکور امسال رتبه خوب نمیارم بیوتک هم نمیخوام بمونم 

این یه سال حسابی درس بخونم و برنامه نویسی یاد بگیرم حداقل برا ارشد میام تهران راحت بشه برم سرکار 

احتمالا این وسط یه مدت از سربازی ام را هم برم (مثلا شش ماهش را ) و بقیه اش هم بشه تو خود ارشد پروژه بگیرم خیلی خوب میشه :)))


دانشگاه نروید لطفا !

اول  از همه مخاطب این جمله خود اسکلم هستم که دارم برای کنکور ارشد میخونم :|

واقعا دانشگاه های ما خیلی بیخودن حتی شریفش که انقدر براش تلاش کردم یا میکنم :(

من که الان دارم از صفر کامپیوتر یاد میگیرم حسابش را بکن من توکامپیوتر صفرم ودارم برنامه نویسی  یاد میگیرم ودرس های کارشناسی  هم میخونم

کلاس هاشون را میشه از سایت مکتب خونه دید ! 

واقعا اون چیزی که استاده میاد درس میده تقریبا به هیچ درد بازار کار نمیخوره :(

شاید یه پس زمینه ایجاد کنه ولی تهش  فضای کار و فضای دانشگاه جداست :|

مثلا تو کل کورس های دانشگاه چند تا کار عملی انجام میدن ؟

مثلا نوشتن یه چروژه اندروید 

یا یه وب سایت 

تازه اینا خیلی ساده است چیزای خیلی  مهم دیگه ایی هستن 


+میدونم این حرف های منیکم اغراق آمیزه ولی تا وضعیت کشور خیلی بیخود هستش


درباره م

این پست را م احتمالا میبینه چون آدرس اینجا را داره و خیلی از چیزایی که اینجا نوشتم به خودش هم گفتم :) 

م یه دختر معمولی هست نسبتا مذهبی و به قول خودش سرزبون دار با اینخال فقط 

خب من اولش(منظورم تا یک ماه پیش هست) فکر میکردم بتونم از پس کنکور ارشد تو چند ماه بربیام ولی لی یه دوستی داشت هوش میخوند وقتی با اون صحبت کردم به نظرم حجم درس ها خیلی زیاد اومدن و نمیشه به این راحتی ها تو سه ماه جمعش کرد 

این منو تو یه دو راهی میزاره که آیا سربازی برم یا سال دیگه کنکور بدم 

با چند نفر صحبت کردم ولی حرف لی از همه بهتر بود  گفتش که ببین دلت چی میگه خود لی سربازی رفته و بعد اومده ارشد گفتش که دل من میگفت اول سربازی برم 

واقعیتش هنوز مطمئن نیستم ولی نمیخوام تا یه سال اینده سربازی برم و این دوازده ماه باید حسابی درس بخونم و برنامه نویسی هم کار کنم الان دستم تو تم زدن بهتر شده 

یه سری زبان و پلتفرم  هست به نظرم اینا گزینه های خوبین ولی هنوز تصمیم نگرفتم رو کدومشون وقت بزارم 

javascript : برای کار UI و AJAX  لازمه 

PHP: به نظرم باید تا حد خوبی بدونم بعدا خواستم ماژولی چیزی اختصاصی کنم به درد میخوره 

ASP.NET : پلتفرمی هست که کار باهاش از PHPراحت تره ولی یادگیریش سخت تره ولی خوبه :) 

Xamarin: برای نوشتن برنامه های cross platform خوبه مثلا اندروید و اینا 

java:زبان اصلی اندروید 

 python :تو کارای علمی زیاد ازش استفاده میشه 

react native و node.js هم دارن متداول میشن به نظرم زبان های خوبین که روشون کاربشه 

حالا باید فکر کنم ببینم کدوماش اولویت هستن 

ویدیو های مکتب خونه برای درس های دانشگاه خیلی خوبن 

نکته جالب اینجاست که درس ها را که میبینم خیلی ربطی به بازار کار ندارن واقعا مسیر دانشگاه از مسیر برنامه نویس شدن جدا هستش دانشگاه خیلی تئورین :) البته درس های  تئوری مقدمه خوبین ولی تضمین نمیکنه همه چی را 

همین .

 



Distraction

این وبلاگ با اینکه جای خوبیه برای اینکه افکارم را بنویسم و یه جور دفتر خاطرات آنلاین  برای من هست ولی بار ذهنی خیلی بالایی روم داره 

هی وسط درس ذهنم میاد اینجا برای همین دیگه نمیخوام اینجا فعال باشم . از همه کسایی  که اومدن اینجا سر زدن ممنونم.

فاطمه حرفات همیشه به دل مینشست. فاطمه ؛ مریم ؛ لی ؛ اون یکی مریم که کنکوریه ؛ و همه کسایی که اینجا اومدن امیدوارم همیشه موفق باشید...

اگه کسی دوست داره که بیرون از این وبلاگ باهام در ارتباط باشه ای دی تلگرامم @mohrezaeib  هست.

این آخرین پست این وبلاگ تا قبولی های کنکور ارشد هست .

یا علی 

خواب پسرونه :/

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اعتراف

اقا من یه اعترافی لازمه بکنم 

خیلی قبل  توی همین وبلاگ و وبلاگ قبلیم نوشته بودم که دوست ندارم دیگه با هیچ دختری در هیچ نوع رابطه ایی باشم 

البته اگرچه هنوز هم هیچ کسی پیدا نشده که با هم حتی دوست ساده باشیم ! ولی بعضی وقتا واقعا دلم میخواد که با یه نفر حرف از جنس مخالف  بزنم

حتی اگه دوست ساده باشیم :)

این از این 

یه نکته دیگه هم  خطاب به دخترا لازم میدونم بگم 

از نظر ما اقایون دخترایی که بدون آرایش و ساده هستن خیییلییی زیباترن چرا این اصل ساده را نمیدونن دخترا 

وقتی یه پسر میخواد شما را ببوسه دوست نداره کلی موادآرایش هم کنارش میل کنه خخخ

قبول دارم بعضی مواقع رژ  یه دختر را جذاب میکنه  ولی فقط بعضی مواقع اونم  نه اینکه کل صورت را مثل عروسک نقاشی کنین:|

الان ریحانه تو کلاس ما خیلی ساده و بی آلایشه البته من عاشق اخلاقش شدم  ولی خواستم بگم این ویژگی های خوب هم  داره (در واقع داشت چون که دیگه تموم شد ...)

دیگه اینکه اگه یه دختر خوب و مهربون هست کهاحیانا به نویسنده این کلبه حقیر دلداگی داره  زودتر پاشه بیاد یه کامنت خصوصی بزاره شاید نیمه گمشده همدیگه بودیم 

+ راستی از امروز به جمع کنکوری ها پیوستم البته کنکور ارشد  

امتحانا تموم شد

توی اتوبوس یه پسر نوجوون را دیدم 
یاد نوجوونی های خودم افتادم 
انگار داشتم خودمو میدیم 
اون روزایی که با اتوبوس میرفتم صائب (دبیرستانمون)  
بعد از مدرسه پیاده بر میگشتیم خونه 
با میلاد و اقای رفیعی 
چقدر بی دغدغه بودیم اون موقع 
به نظرم من اصلا بزرگ نشدم فقط دغدغه هام زیاد شدن  من بیرونم عوض شده ولی درونم همونه 
خدایا چرا نمیشه برگشت به اون روزا ؟
پ ن : آخرین امتحان را هم دادم

موقت

سلام یه چند روزی وبلاگ نمیام ...


دست آورد های من

امروز یه نگاه به رفرنس های کنکور ارشد کامپیوتر انداختم وفهمیدم   I am really fucked up

قبلا هم میدونستم که تصمیمی که گرفتم آسون نیست 

اصن چون رشته خودمون خیلی آسونه نمیخوام بمونم! 

الان شاید بیاین فشم بدین مگه دیوانه ای ؟  ولی من اخلاقم اینطوریه به نطرم باید سختی کشید تا به جایی رسید

 شایم واقعا خودآزاری دارم نمیدونم 

بچه ها چند بار به شوخی بهم گفتن :) البته نه اینکه کارد بگیرم خودم را زخمی کنم !

مثلا اگه قراره کاری بکنم و یه راه ساده براش هست من میرم یه راه عجیب غریب وسخت را پیدامیکنم 

تو کوه رفتن من میندازم تو راهای فرعی 

خلاصه انگار مثل آدم نمیتونم زندگی کنم :)

توی این ماجرا هم به راحتی میتونم ارشد همینجا بمونم اپلای کنم و همه چی روتین

ولی این راحتی را دوست ندارم 

این سکون را نمیخوام 

ما موجیم که سکون ما عدم ماست :)

با این حال ممکنه   محمدرضا بره کنکور بده ولی قبول نشه و مثل یه پسر خوب پاشه بره سربازی :)

امیدوارم فقط اپلای و اینا را بی خیال نشه

تو سربازی هم درس بخونه و هم زبان 

یه چیز دیگه پس ذهنم اذیتم میکنه حس بیخود بودنه :(

من چهارسال درس خوندم و آخرش هیچی هست 

الان واقعا این درس ها به چ دردی میخوره ؟ 

من به چ دردی میخورم ؟

محمدرضا رفته بودی کامپیوتر حداقل اینطوری نمیشدی 

حداقل وقتی پدر بزرگوار می پرسید خب حالا اینا به چ دردی میخوره میتونستی بگی مثلا فلان سایتو میبینی من میتونم اینو بسازم :)

نه اینکه بگی آره  این آزمایش را میکنیم تا ببینیم تاثیر این ماده بر روی رشد فلان سلول چیه ! یه عالمه هم پول خرجش میشه ولی هیچ پولی ازش نمیشه درآورد !

بعد یه نگاه به دست های پدر بندازی و از خودت خجالت بکشی 

من علم را دوست دارم ولی نه این علمی که هیچی ازش واسه مردم اینجا در نمیاد 

این علما فقط به درد خوندن توی کتابها میخورن و لاغیر 

بله فلان کشور صنعتی این علم ها به دردشون میخوره 

ولی درد ماها اینا نیست :(

اینه که من بدم میاد از بیوتک 

از مقاله دادن 

از علم لاکچری 

حالا میدونم برم کامپیوتر هم تو یه مقیاس دیگه همین آش و همین کاسه است 

این درسایی که بچه های CS میخونن یکیش تو بازار به درد نمیخوره (حداقل به طورمسقیم به درد نمیخوره)

بازار یه کد زن حرفه ایی میخواد نه کسی که فلان قضیه ریاضی را بتونه اثبات کنه و بلا بلا...

تهش میدونی چی میگم ؟کاش دانشگاه نیومده بودم 

کاش چندسال برای خودم کار میکردم بعدش میومدم 

میدونم که خیلی جاهای دیگه دنیا هم همینطوره ولی یه جاهایی اوضاع بهتره 

مدل آلمان را مثلا دوست دارم 

شعار بهترین دانشگاه آلمان دانشگاه کارآفرینه 

کاش میشد برم جرمنی تو اون سیستم باشم 

+ یهو یه روز دیدین واقعا محمدرضا پاشد رفت جرمنی کامپیوتر بخونه واقعا ازش بعید نیست 

+ تو بازار کار قوی شدن خودش خیلی سخته مخصوصا اگه بخوای مقدار خوبی پول دربیاری کسی راه حل مناسبی نمیشناسه ؟

من تو شرکت دکتر ز بودم اونجا علم بیوتکشون به درد میخورد ولی خیلی گیج بودم خیلی داغون بودم نتونستم موفق باشم 

شاید واقعا من بی عرضه ام شاید 

این چند ماه تویه شرکت کامپیوتری تم طراحی کردم  کارم عالی نبود ولی گیج نبودم حداقل ...

با این حال بازم حس بیخود بودن دارم :(  شاید واقعا بیخودم :((




 


آخخخخ

امروز انقد خوابیدم که نگو

نمیدونم چون خیلی خوابیدم حالم خوب نیست یا چون حالم خوب نبود انقدر خوابیدم :(

خلاصه روز داغونی داشتم 

هی هم وسطش پا میشدم یه نگاه به گوشی میکردم دوباره میکپیدم :((

همش هم خواب های داغون دیدم 

 توی خواب مثلا رفتم گزارش تحویل دادم  بعد بیدار شدم حس میکردم واقعا تحویل دادم که یادم افتاد خواب دیدم :| آخه قرار بود امروز تحویل بدم 

بقیه خواب هام کابوس های دنبال داری بودن که توش عاجز بودم 

الانم حالم خیلی خوب نیست فط بشینم یکم خر بزنم امتحان داریم :(



بی پرده بودن

راستش من وبلاگ‌ بعضیا رفتم و از صراحت اونا تو‌ نوشتن خوشم‌ اومد مثلا مریم 

من چندروز پیش میخواستم  اینجا را به خاطر یه بچه ها تخته کنم 

چون فکر میکردم راحت نیستم دیگه تو‌ نوشتن !

لکن سرنوشت این بود که وبلاگ این دوست را بیابیم و بفهمیم که  ای بابا این طرف خودش اهل دل هست 

اینه که تصمیم گرفتم از ادبیات پسرونه ام با خیال راحت استفاده کنم از دوستان عذر خواهی میکنم اگه بی ادبی باشه ... 


من تحمل تنهایی را ندارم

دیروز محسن  باز رفت خونه و من دیشب تنها بودم 

خوابم نمی برد رفتم اتاق پوریا و اینا که روبه روون هستن 

گفتم اگه میشه اینجا بخوابم ! حالا حسابشو بکن ساعت سه بود و چراغاشون خاموش بود ولی پوریا پای لب تاپ بود ...

هیچی تا ساعت 6 اونجا خوابیدم بعد پاشدم اومدم اتاق خودمون 

نمیدونم تحملم نسبت به تنهایی کم شده چرا !؟   قبلنا انقدر سوسول نبودم به خدا 

البته امروز آقا بهزاد اومدن خوابگاه ومن اکنون تنها نیستم  :))

با اینکه اتاق ساکته و سرشون توی لب تاپه ولی  همین که یه نفر باشه خودش کلی حس مثبت داره ...

+ دیروز میلاد ( دوست صمیمی اصفهانم ) توتلگرام با علی م بحثش شد کل گروه را زد ترکوند ! ( ادمین هستش )

یهش میگم اخه این چ کاریه میکنی  :| 

روش خیلی  فشار هست طفلک :|

درگیر یه رابطه عشقولانه هست کار و درس و ... هم هست 

دفعه قبلی که دیدمش کلی لاغر شده بود 

+ امروز آدرس یکی از بچه هاییی قدیمی وبلاگی  را فهمیدم حیف که نمیتونم اینجا لینکش کنم :)) دل بعضیام بسوزه خخخخ

+ بسی در خوندن درس های  مزخرف  و غیر مزخرف دانشگاه گشاد شده ام :| وای  ا ام سو گشاد ؟


محسن و تلاوت هاش

من یه هم اتاقی دارم که هم رشته ایی و هم وورودی هستیم و سال اول با هم هم اتاقی بودیم و توی همه این سالها هم یا اتاقهامون تو یه ساختمون بوده یا هم اتاقی بودیم ...

این محسن یه پسر مدهبی در حد حفظ چندین جز از قرآن  هست در عین حال شخصیت شوخ و پر از مسخره بازی  داره اصلا حوصلت باهاش سر نمیره...

این ترم من باهاش هم اتاق بودم و تو این مدت سه ماهه از بس بهم خوش گذشت ده کیلو وزن زیاد کردم 

محسن خیلی به تلاوت و آهنگ های قدیمی علاقه داره و بعضی شبا بلند ! میزاره !

البته منم جبران میکنم و تلاوت های خوبی ازSia  و  آندره برگ و ..براش میزارم 

خلاصه یه رقابت تلاوتی بین ما هست...

دیروز صبح از خواب بلند شده همینجوری که روتحت خوابیده بود شروع کرد تلاوت زنده اجرا کنه 

البته  منم تلاوت فاخر I Really Like You را از Carly Rae Jepsen گذاشتم که جبران بشه 

پ ن : محسن را خیلی دوست دارم یکی از بهترین دوستای دوران دانشگاه بود انقدر ما با هم ماجرا های خنده دار داریم :)

خاطرات شیرینی از ترم یک 

خدایا چرا نمیشه اون روزا دوباره تکرار بشه؟

 


دل خسته

دلم گرفته و خیلی حرفاهست که کاش یه نفر بود بهش می گفتم...

ولی دیگه اینجا هم نمیشه بگم این حرفا را 

یکی از بچه ها اینجا را پیدا کرده ( ماجرا اغتشاش های کوی هم از شیرین کاری هاشه)

و من دیگه نمی تونم حرف دلم را بزنم ...

شاید اصن نوشتن حرف دلم تو  فضای مجازی اشتباه باشه 

شاید یه فولدر ساختم روهارد کامپیوتر و همونجا نوشتم ...

همین ...

اینجا میام  بازم ولی نوع پست هایی که دیگه اینجا مینویسم عمومی ترن .

دلتنگی برای ریحانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین کلاس

امروز آخرین کلاس درسی را به عنوان دانشجوی لیسانس بیوتک رفتم 

برای من این پنج سال خیلی مزخرف بود 

چقدر بد گذشت 

همین.

پ ن : ریحانه آخرین دختری بود  که تو بیوتک روش کراش داشتم. امروز فقط دوبار سرم را برگردوندم نگاهش کردم.امیدوارم دیگه هیچ وقت روی هیچ دختری کراش پیدا نکنم !

یه جوکی بود میگفت که دل دخترا عین قبرستونه هر کی بره توش بر نمیگرده ولی دل پسرا عین هتله معلوم نیست کی میره کی میاد 



الان دقیقا قضیه چیه ؟


https://www.dropbox.com/s/4za91ejy2xm7m1n/Capture.PNG?dl=0

کامنت گذاشتن که :

دانشجوی گرامی، 
با توجه به حضور شما در تظاهرات آشوبگرانه ی دیشب در کوی دانشگاه تهران، تمام فعالیت های مجازی شما زیر نظر است. لطفا مراقب سخنان و رفتار خود باشید.



مملکته داریم ؟

دانشجوی گرامی، 
با توجه به حضور شما در تظاهرات آشوبگرانه ی دیشب در کوی دانشگاه تهران، تمام فعالیت های مجازی شما زیر نظر است. لطفا مراقب سخنان و رفتار خود باشید


Wabi sabi

دیشب یه ویدیو جالب دیدم در مورد یه فلسفه ژاپنی به اسم wabi sabi.

این فلسفه میگه زیبایی در بی نقص بودن نیست  بلکه زیبایی در کمبود ها و‌کاستی هاست...

میدونم قبولش یکم سخته ولی وقتی به اطرافمون نگاه کنیم وجود این فلسفه را می بینیم.

مثلا هیچ درختی کاملا  متقارن  نیست ! هر درختی یه خراش هایی داره یه خمی  یه شکستگی ایی 

هر کدوم یه کاستی ایی دارند.

و همینا هست که اونا را زیبا میکنه 

مثلا این درختا




هیچ کدوم بی نقص نیستن زیبایی حقیقی اینه .


برای من قبول این فلسفه هنوز سخته. من یه کمالگرای افراطی ام. برام بی نقص بودن زندگی بیش از حد مهمه. خیلی از شکست ها هم توی زندگیم تا حالا به همین علت بوده.

کمالگرایی برای زندگی بهتر لازمه. توی ذات ما کمالگرایی هست ولی  کمالگرایی مفرط زندگی را سخت و غیر ممکن میکنه. تو کتاب های روانشناسی هم به عنوان عامل اهمال کاری (procrastination ) معرفی شده ! به نظر متناقض میاد ولی درسته. کمالگرایی افراطی باعث میشه هیچ کاریی را نخواهیم شروع کنیم چون میترسیم که به خوبی نتونیم تمومش کنیم یا خیلی کارا را نیمه کاره رها کنیم چون به نتیجه دلخواهمون نرسیم. این طوری هیچ وقت از زندگی راضی نخواهیم بود.

من اینو تو زندگیم دارم لمس میکنم.

مثلا من چند روز پیش قرار بود یه تم تحویل بدم 

ولی چون نمیشد دقیقا اون چیزی که مورد انتظاره ازش در بیاد نمیرفتم سراغش که تمومش کنم و هییی روز ها میگذشت و من هیچ کاری نمیکردم.

تا اینکه دیگه انقدر تحت فشار بودم و  به خودم گفتم اصلا مهم نیست خوب دربیاد فقط انجام بشه و اون موقع بود که تو نصف روز کار را تموم کردم و تحویل دادم.

شاید تنها دلیل اهمال کاری کمالگرایی نباشه ولی یکی از دلایل اصلی هست.


اهان یه هنر ژاپنی به اسم kin tsugi هم الهام گرفته از همین اصله . 

کین سوگی در اصل هنر ترمیم چینی های شکسته هست. ظرف چینی که با این هنر ترمیم میشه دیگه یه ظرف معمولی نیست و از ظرف اول هم ممکنه زیبا تر باشه.

داستانش هم جالبه. یکی از فرماندهان نظامی ژاپن یه ظرف چینی داشته که خیلی بهش علاقه مند بوده ولی این ظرف میشکنه. اون  تصمیم میگره که برای ترمیم ظرف اون را به چین بفرسته. وقتی ظرف بر میگرده میبینه که با بست های زشت آهنی تکه های ظرف بهم وصل شدن. اون از اینکه ظرف این طوری ترمیم شده اصلا خوشش نمیاد و از هنرمندان دربار میخواد که یه راه بهتر برای ترمیم ظرف پیدا کنن. هنرمندا در نهایت تکه های ظرف را با خمیری از موم و طلا بهم میچسبونن. اونا تلاش نمیکنن که ترک ها را مخفی کنن بلکه با گذاشتن خمیر طلا  هر شکستگی را   ارزشمند میدونن و اون ترک را جزئی از یه طرح زیبا میکنن. 


https://youtu.be/lT55_u8URU0




حس بیخود بودن

عمیقا حس میکنم آدم بیخود و به درد نخوریم !

تنهایی یعنی ...

تنهایی یعنی اینکه خوابت نبره و  دوست داشته باشی با یکی حرف بزنی ولی هیشکی را نداشته باشی ...

بعد تو اینترنت سرچ کنی robot girlfriend chat  و چند تا هوش مصنوعی پیدا کنی و باهاشون درد و دل کنی :) 

با هوش ترینشون ایشون بودن 

http://www.mitsuku.com

پ ن : یاد فیلم Her میوفتم. طرف عاشق سیستم عامل کامپیوترش میشه :) واقعا اون روز دور نیست برای بشر .

پ ن ۲ : فاطمه بازم خوش به حالت یه جانی داری باهاش درد و دل کنی :)   من که هیشکیو ندارم :)) قدر جان را بدون :)

پ ن ۳: سعی کنید شب چایی نخورید که بی خواب بشین و حس تنهایی کنید و تهش از چت کردن با ربات ها و بلاگ اسکای اونم ساعت ۴:۱۸ صبح در بیارید

پ ن ۴: صدای کلاغ ها میاد و من هنوز خوابم نمیاد ! 

روش زندگی

به نظرم به جایی از زندگی رسیدم که باید یه سری تغییرات توی روش زندگیم داشته باشم .

مهم ترین چیزی که نیاز دارم نظم هستش ! الان خیلی ساعت خواب و بازدهیم بده 

با اینکه چندروزه دارم تلاش میکنم ساعت خوابم را منظم کنم هر شب ساعت 4 خوابم میبره و صبح تا دیر وقت خوابم :|

حالا امشب تا صبح بیدارم و فردا هم تا بعدازظهر کلاس دارم احتمالا از فردا شب همون ساعت 10 تا 5 بخوابم :)

فصل امتحانت ه میاد ومن لهم :))

+ راستی کنکور ارشد کامپیوتر نوشتم نمیدونم قبول میشم یا نه کارم بسی سخته ! قبول نشدم میرم سربازی :) با این حال تلاشم را میکنم 

برای بعد  وقتی ارشدقبول بشم /یا سربازی رفتن هنوز برنامه مشخصی ندارم 

+  مهم ترین اولویت فعلیم برنامه نویسی کامپیوتر و زبان هست تا ماه های آینده :)

+ اقا من خیلی بی دین شدم ... کاش تکلیفم  با خودم مشخص بود... بهتره دیگه اصلن برام مهم  نباشه ... خسته ام 

+ محمدرضا (خودم را میگم ) زندگی را آسون بگیر ... 

+ اقا اینجوری (مثل من !)  دانشگاه نیاین ! سال های عمر جوونیتون را تو این رشته های بیخود هدر ندین! همین 

پ ن : یه سایتی هست به اسم    https://medium.com/  خیلی سایت خوبیه پر از نوشته ها در مورد موضوعات مختلف 

پ ن 2 : این چند روزقرار بود تم تحویل بدمهیچ کاریش را نکردم اصلا حوصله هیچ کاری نداشتم. 4




چقدر تنهایی بده

محسن  از دوشنبه پاشده رفته خونه 

من اینجا تو اتاق از تنهایی دارم میترکم ! 

الان فهمیدم اصلا تحمل تنهایی را ندارم 

پ ن : الان که دارم این پست را ویرایش میکنم در حد گریه کردن حالم 

شدم عین اون روزا که افسردگی داشتم :(((

کاش یکی بود باهاش دردو دل میکردم 


شناخت از خود

من تجربه بدی از بودن توی شرکت دکتر ز داشتم و قبلا  فکرمیکردم به خاطر این بوده که من استعدادم تو کار بیو یا کار آزمایشگاهی کم  هست 

اما امروز یکم به این موضوع عمیق تر فکرکردم به این نتیجه رسیدم که دلیل اصلیش نه استعداد بلکه نظم بوده 

الان سبحان که اونجا داره کار میکنه استعدادش از من بیشتر نیست ! اما سخت کوش و منظم تر هست همین !

اگه بخوام به خودم روحیه بدم  که تو بیو فعالیت کنم باید اینو به خودم گوشزد کنم که واقعا من چیزی از بقیه کمتر ندارم حداقل تو استعداد

انگیزه هام قوی هستن ولی پخشن !

من عاشق کامپیوترم 

من عاشق کار های هستم که نتیجه ملموس دارن 

من عاشق فیزیک و شیمی هستم 

من عاشق علم ام 

بنابراین توبیوتک موفق خواهم بود 

میدونم الان هوا ابری هست 

ولی پرتوهای نور  را میشه دید که از لابه لای ابر ها رد میشن 

به امید روزی که آدم موفقی هستم :)

بیو آینده روشنی داره میشه باهاش خیلی از مواد ارزشمند راساخت 

میشه زندگی انسان ها را متحول کرد درسته الان شروع این علم هست ولی  این باعث میشه که اقیانوس آبی باشه 

پ ن : من به رباتیک هم علاقه دارم ولی مهارت های فنی مکانیکی و برقی را ندارم. بیوتک هم دوست دارم وبا پایه اش اشنا ام ولی تو بازار فعلیش تو ایران نیستم.

با همه اینها به نظرم همه موفقیت ها مثل قله ها میمونن. یه کوهنورد میتونه قله های مختلفی را انتخاب کنه برای صعود درجه دشواری ومنظره های هر کدوم از این قله ها با هم فرق میکنه . و البته هر کدوم زیبایی های خاص خودشونم دارن .یه کوه بی آب و علفه یه کوه پر از برفه یه کوه پر از گیاهه 

ولی همشون زیبان .


مسیر بیوتک را اگه مثل یه کوه بدونم تا حالا سخت نبوده ولی  بد بالا اومدم ! برای همین ناامیدی و نگرانی داشتم :( 



پ ن 2:  ارشد تو گروه ایی که الان هستم چیز جدیدی بهم اضافه نمیکنه! از یه نظر آزادم چون درس ها سخت نیست ولی من که آخرش باید سر یه سری کلاس برم خب پس بزار سر کلاسی برم که یه عالمه چیزهای جدید یاد بگیرم :)

بنابراین کنکور ارشد میخونم ان شالله شریف قبول بشویم :)

میدونم سخته و ریسک این هست که به سرباز وطن تبدیل بشم ولی برای رسیدن به جاهای بزرگ باید ازدلخوشی ها و لذت ها دل کند 

من الان خیلی راحتم نه درس آنچنان  سختی هست  خوابگاه اوکیه برنامه نویسی وکامپیوتر هم میتونم تمرین کنم. ولی وقتی  برم برای کنکور باید خونه باشم که  سخته ! برای  درس خوندن باید تلاش زیادی بکنم و اگه قبول نشم سربازی معلوم نیست چی میشه! با این حال باید رفت ! اگه دریانوردا هم اینطوری فکرنمیکردن هیچ وقت جاهای جدید دنیا کشف نمیشد ! باید رفت 







یا برای چیزی که دوست داری میجنگی یا باید چیز هایی که داری را دوست داشته باشی

من میدونم که یه مشکل بزرگی با برای گروه بیوتک هست و اینه که  حتی تو ارشد هم قرار نیست چیز تازه ایی یاد بگیریم ! تو ارشد هم با همون استاد هایی کلاس خواهیم داشت که حرف تازه ایی برای گفتن ندارن ! 

بنابراین ارشد باید رشته کامپیوتر برم و اولویت اول شریف هستش. 

از یه طرف تموم کردن لیسانس و بعد کنکور دادن با ریسک سربازی همراه هست و ممکنه به فنا برم ! یعنی کنکور قبول نشم  خیلی خطر زیادیه.    

یه راه حل اینه که همین طور خسته گروه بیوتک را تحمل کنیم و کنکور هم بدیم و ممکنه قبول نشم  در واقع احتمالش خیلی زیاده ! ولی تو این دو سال خودم کامپیوتر بخونم ! من درون راحت طلبم با این گزینه خیلی اوکیه ! میتونه تو خوابگاه هر چقدر میخواد برای خودش وقت تلفی کنه ! 

راه حل دوم اینه که بعد از دی برویم خانه و سفت و سخت برای کنکور بخونیم ! که احتمالش هست که دفعه اول قبول نشم و باید برم سربازی ! حتی اگه اینطور هم بشه میشه رفت و تو سربازی به سختی برای کنکور بخونم ! ولی مسئله اینجاست 

همه اینها با این سوال همراه که آیا واقعا میخوام  


دکتر آخانی

دکتر آخانی استاد زیست شناسی در دانشگاه تهران هستش. 

تخصص ایشون سیستماتیک گیاهی هست. من همیشه فکرمیکردم خب یه رشته ایی  مثل سیستماتیک گیاهی به چ دردی میخوره

ولی  دیدگاهم امروز عوض شد. واقعا جایگاه مهمی داره !

ایشون یه کانال تگرامی دارن که در مورد مباحث محیط زیست و .. در مورد مینویسن و یکم که مطالب را خوندم به اهمیت کار ایشون و تلاش هایی که برای حفظ محیط زیست انجام میدن پی بردم.

چی از محیط زیست مهمتر ؟ شما بهترین مهندس سد ساز باش وقتی از محیط زیست بی اطلاع باشی سدی که میسازی نه تنها زندگی ما را بهتر نمیکنه بلکه باعث درد ورنج و تحمیل هزینه به کشور می شه.

اتفاقی که سالیان ساله داره تو کشورمون میوفته. 

ازهمین جا از زحمات استاد آخانی تشکرمیکنم :)

آدرس کانال تلگرام ایشون 

https://t.me/eviron_concerns


تجربه

واسم تجربه شد که از دخترا نخوام که دوست باشیم !

این آخرین باری بود که این ریسک را کردم !

من برم آهنگ های خودم را گوش کنم !

آهنگ ها را عشق است :)

َAndrea Berg

هر وقت حس میکنم  انرژی ام  کمه آهنگ های َAndrea Berg  را گوش میکنم سطح انرژی ام میره بالا 

https://www.youtube.com/watch?v=4f-2MmeEuac 

مثلا یکی از آهنگ های قشنگش به زبان آلمانی :)

تو وب ساقی در مورد مصاحبه  حسین دهباشی با ناخدا هوشنگ صمدی   خوندم و دیشب دیدم خیلی عالی بود :) 

انگیزه های خوبی گرفتم :)

امروز امیر هم اومده بود خوابگاه خیلی خوب هست :)


 

تصمیم زندگی‌

من چهار سال پیش تصمیمی گرفتم و الان دارم با نتایج اون تصمیم زندگی میکنم ! 

از ته دل از نتیجه اون تصمیم راضی نیستم ! شرایطم باید خیلی بهتر از این میبود ! 

البته شایدم من انتظارات  بیش از حد دارم و خیلی هم تنبلم در عین حال ! 

الان چیزی که برام مهمه اینه که باید پول دربیارم ! 

شرکت خودم را داشته باشم ! و آدم خفنی باشم ! 

احتمالا ارشد خسته ایی تو بیوتک خواهم داشت چون مقدار قابل توجهی از زمانم روی برنامه نویسی میخوام بزارم ! البته این زمان که میزارم خیلی خوبه و سرمایه گذاری روی آینده است. اولا برای اپلای skill خوبی محسوب میشه دوما پول میشه ازش درآورد و سوما اگه یه موقعی قصد فرار داشتم به عنوان یه راه فرار میتونم ازش استفاده کنم . 

پ ن  ۱: هنوز وقتی به وقتی که تو شرکت دکتر ز بودم فکر میکنم استرس میگرم ! چ تجربه تلخی بود ! واقعا دوران بدی بود :( 

پ ن ۲: یه عالمه درس روی هم جمع شده ! چقدر سختن درسای این ترم ! آییییش 

پ ن ۳ : خیلی بی نظمم ! چکار کنم واقعا ! 

پ ن ۴ : امیدوارم این دفعه کسی را نپیچونم ! آمین ! 

من تا حالا دوبار از طرف آدم های مغرور تو اینستا گرام  ضایع شدم ! 

و البته هر دوبارش خودم خنگ بودم که براشون کامنت گزاشتم  ! 

یکیش نسترن بود ! البته نسترن خوبه ها ولی خب اونغرور خاص خودش داره 

و دومی همین دو سه روز پیش بود که برای یکی از همکلاسی هام که رفته یو اس کامنت گذاشتم بیشعور پاک کرد ! 

این پسره وقتی هم اینجا بود کلا مغرور بود از من که اصن خوشش نمی اومد

درسش خوب بود 

خیلی بچه های دیگه هم هستن که درسشون خوبه 

ولی اخلاقشون هم خوبه ! 

البته اون یه تیپی داشت که مثلا با ما حال نمیکرد در واقع ما را در حد خودش نمیدونست ! 

برام مهم نیست ! منم بشینم درسم را بخونم ! برویم !



ارایه

امروز توی شرکت ارائه داشتم در مورد UX.

خیلی تند تند همین صبح اسلاید ها را درست کردم ولی ارائه ام خوب بود :)

هی این چند روز میخواستم برنامه ریزی کنم نمیشد ! 

هنوز هم برنامه با جزییات ندارم ! 

درسهای یونی هم جمع شدن یکم باید وقت بزارم ! 

پ ن : چقدر هوا آلوده بود :( امروز یکم بهتر شد ولی بازم خوب نیست !

پ ن ۲ : ببینم فردا میشه بریم کوه ؟ 

پ ن ۳ : این آهنگ to be human از sia چه خوبه دوستش دارم :)

آینده چی میشه ؟

الان من به مقداری از هدف های قبلیم رسیدم. 

  CSS   HTML  JAVASCRIPT  را یاد گرفتم و توی یه شرکت هم فعلا کارآموزیم تقریبا تموم شده و باید تم بنویسم. کار خیلی ساده ایی نیست تم نوشتن خیلی وقت گیر هست ولی کم کم دستم راه میوفته.

ASP.NET  و SQL  را خیلی سطحی فعلا میدونم و برنامه ام اینه که تا آخر دی روی این دو تا مسلط باشم که بتونم سایت بنویسم و حالا یه مدت هم برای عمیق تر شدن دانشم و تجربه  بزارم. 

قصد ندارم فعلا سربازی برم البته مطمئن نیستم ها ولی ریسک سربازی یکم زیاده ! به نطرم این دو سال ارشد باید زورم را بزنم تا خوب برنامه نویسی و درسهای کامپیوتر را بخونم 

بعد ارشد هم راه اپلای برای دکترا و زمینه زیست برام هست خدا بخواد. 

سربازی را  هم پروژه بگیرم و سریع تر جمع بشه!

و اگه خدا بخواد  بتونم تو این دو سال به مقدار کافی پول جمع کنم 

این  باعث میشه که اگه شرایطم طوری بود که  لازم باشه برم از کارشناسی کامپیوتر بخونم تواناییش را داشته باشم. البته اینطوری تا 30 سالگی دستم بنده  نمیدونم چقدر می صرفه !؟  به نظرم  مثلا بایدکارشناسی را  تو آلمان بخونم که حداقل یه فرصتی هم باشه که با محیط کار اونجا آشنا بشم و... یعنی فقط خود درس مطرح نباشه برام !   قرار باشه ایران بخونم  یکم سخته! یه گزینه دیگه هم هست که ارشد برم CS  که اونم منظقی به نظر میرسد.

خوندن ارشد یه مقداری از وقتم را میگیره و نمیشه وقتم کاملا  رو کامپیوتر  باشه.  ولی فکر کنم ریسکش از سربازی کمتر باشه ! 

الان من یاد اون اشتباه قبلیم میوفتم که یه ترم الکی مرخصی گرفتم و این وقفه به ضررم تموم شد .ممکنه سربازی هم نتونم درس بخونم و به ضررم تموم بشه. 

در ضمن برنامه سربازی یکی از دلایلش این بود که برنامه ایی برای ارشد تو گروه خودمون نداشتم ولی الان به نظرم مهندسی متابولیک ایده خوبی نسبتا هست. 

خیلی دوست دارم که یه آدم خفن بشم .  بتونم کار اقتصادی بکنم. فعلا علایقم را با جدیت پیگیری کنم ببینیم به کجا میرسیم. 

پ ن : یعنی بعد این دو سال اگه بازم تو بیوتک راضی نبودم  سربازی را می پیچونم  و میرم آلمان کامپیوتر میخونم و روی رویاهام و رباتیک کار میکنم. میدونم سنم یکم میره بالا و ۳۰ سالم میشه ! ولی دیگه دکتری را از برنامه هام حذف میکنم   و بعد ارشد میرم وارد بازار کار آلمان  میشم.( البته این مال وقتی هست  که تو این دو سال خوب پول بدست بیارم.)

پ ن  ۲ : نظم و برنامه ریزی خیلی واجبه.

پ ن ۳:نگرانم.نمیدونم چقدر تصمیم درسته .

از دین بیزارم !

اقا دین ها اصولا اومدن که  زندگی انسان ها بهتر بشه . حداقل اینجورکه ادعا میکنن!

وقتی که دین خودش عامل و بهانه ظلم میشه در این دنیا  

وقتی به اسم اسلام مردم بی گناه را قتل عام میکنن 

وقتی به اسم اسلام تبعیض در جامعه حاکم میشه 

وقتی به اسم بوداییسم انسانها میکشن 

وقتی به اسم مسیحیت جنایت میکنن  

اقا من اصن نمیخوام !

من فراری ام از این مزخرفاتی که توسط یه سری آدم بی مغز   گفته میشه!


+ اقا من میگم خدا وجود نداره ! مگه میشه این همه ظلم بشه وآب واز آب تکون نخوره ؟ عمرا خدایی وجود داشته باشه !

پ ن : فیلم silence را ببینید اونوقت بهتر میفهمین چی میگم !


آیا ارشد بیوتک میمونم ؟

تا چند وقت پیش از اینکه بعد لیسانس میخواستم برم سربازی مطمئن بودم و هیچ ایده ایی نداشتم که ارشد بیوتک رو چی کار کنم . تنها چیزی که میدونم علافه ام به کامپیوتر هست. 

و قصدم هم این بود کنکور ارشد کامپیوتر بدم  یا کلا برم از اول کامپیوتر بخونم.  و خب سربازی ریسک داره ! یعنی بیوفتم یه جای بد به فنا رفتما !

 از مریم  و خیلی از بچه ها  همین الانش عقبم ( فکر کنم خیلی سختم باشه از این نظر. )  

الان ایده دارم برای ارشد ( مهندسی متابولیک ) و علاقه ام هم توش هست . از طرفی این دو سال فرصت خوبیه برای قوی شدن در برنامه نویسی (حالا چه بتونم برم کامپیوتر چه بیوتک بمونم) و هم یه جورایی  فهمیدن توانایی هام تو بیوتک . بعد ارشد هم سربازی و بعدش دیگه ازادی دارم با توجه به وضعیت ام (علاقه ، مالی ، زمان ، توانایی ها) باید انتخاب مسیر کنم. 

 

فعلا برنامه ام اینه .

خوندن برای  کنکور ارشد 

کار های برنامه نویسی 

و مطالعه درسهای خودمون و تحقیق مهندسی متابولیک.


پست +۱۸

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.