دوست دختر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

الویت های آینده

من یه ترم دیگه خدا بخواد لیسانسم تموم میشه 

اولویت هام اینه 

1- یادگیری برنامه نویسی  و پیدا کردن کار در ماه های آتی 

الان یه آشنایی ابتدایی با برنامه نویسی دارم  ولی هنوز تجربه ودانش  کافی ندارم  و   به عنوان کارآموز میتونم کارم را آغاز کنم. و روی یادگیری هم سرمایه گذاری نمایم . این چند ماهی که میرم تهران باید به این هدف برسم.

زبان هایی که آشناام 

, HTML , CSS, JAVA Script 

زبانهایی که در حال یاد گیری ام 

ASP.NET(C#)

زبانهایی که به نطرم باید روشون کارکنم

PHP ,  Python,  SQL

2- کار با درآمد متوسط تو اصفهان 

بهمن که درسهای دانشگاه تموم میشن میام اصفهان و باید با توجه به تجربه هایی که کسب کردم   باید یه کار با درآمد متوسط پیدا نمایم  تا زمانی که اعزام سربازی بشم. 

3-سربازی ! احتمالا اسفند دفرچه را بتونم پست کنم و ترجیحا الویت هاماینه 

  1. سرباز معلم بشم  چون وقتم خیلی باز میشه و میشه از دوران سربازی استفاده کرد.
  2. سرباز معلم نشد حداقل تو اصفهان بیوفتم  که نصف روز باز باشم 
  3. دیگه اینا نشد سخت میشه کارم ...
تو دوران سربازی باید زبان خیلی بخونم . مخصوصا زبان آلمانی و انگلیسی . یه سری کتابای تخصصی کامپیوتر را هم بخونم. ( این دو تا را فرقی نمیکنه کجا بیوفتم باید انجام بشه ) هرکدوم از موارد یک و دوهم شد خدا بخواد باید کار تو زمینه کامپیوتر  پیدا کنم اینجا واقعا خیلی مهمه :|

4- بعد از سربازی  مدارکم را میتونم آزاد کنم . حالا این  من ترجیحم اینه که از کارشناسی کامپیوتر را شروع کنم  ولی خب نمیدونم اون موقع اولویتم چی میشه اولیت هایی که مینویسم ایناست. در ضمن برای شروع درس خوندن کارشناسی حتما باید مقدار خوبی پس انداز داشته باشم . حتی شاید مجبور بشم یه سال کار کنم بعد بیام  درس بخونم.(سربازی اگه موارد یک و دو باشه از این نظر خیلی خوب میشه )

الویت ها 

  1. کارشناسی کامپیوتر در آلمان یا یه کشوری که بورس بشم  یا هزینه های زندگی را بتونم از پسش بر بیام
  2. ارشد کامپیوتر یا فیلد بیو-کامپیوتر در خارج از کشور ( احتمالا با توجه به پس زمینه بیو که دارم گزینه بیو -کامپیوتر بشه که معقوله بعدشم اونقدرا بیو بد نیست حالا)
  3. کارشناسی کامپیوتر در ایران  ( پیش شرط اصلیش داشتن هزینه های تحصیله !) و اپلای ارشد 
  4. ارشد کامپیوتر یا بیو-کامپیوتر و اپلای دکتری( دیگه کف کفش باید این باشه ؟)
اینکه اصرار دارم رو کامپیوتر به خاطر اینه که دستم باز تره برای روباتیک و ...   ولی خب ترکیبی از این دوتا هم شد خوبه.

این  الویت ها ممکنه تغییر کنه .مثلا سو چهار ممکنه به جایی برسم که دوسال زودتر رفتن و هزینه ها برام مهم تر باشن ...


در کل اوضاعم یکم بده !  مثلا همون اول رفته بودم کامپیوتر الان انقدر اذیت نبودم :( ((وای بازم این افکار منفی اومدن ))

باید کنار بیام دیگه ... اشتباهایی هست که خودم مرتکب شدم.

اهان نکته : در مورد این بورس و این موارد هم باید تحقیق کنم ...

دیگه اینکه واقعا چرامن علاقه ام به بیو انقدر کمرنگ شده ؟ چون گزینه بهتر پیدا کردم یا چون انقدرتوش  بدم  و یا کار توش نیست ؟

 این روزا تلاشم کمتر شده  هفته های قبل تر خیلی بهتر بودم :(

Daydream

اقا شما هم از اونایی هستین که daydreamer اند ؟

من که گاها میزنم تو این فاز حال میده . خودت را تو موقعیت که دوست داری تصور کنی حال مسده. ولی زیادش خیلی بده. کمش حال میده . 

Dirty mind

یه دختره بود تو یونی که آذر پارسال ازش شماره گرفتم .

یادمه یه روزی بوذ که دانشگاه خلوت بود و نشسته بود داشت کارت های زبانش را مرور میکرد بعد من رفتم باهاش دوست بشم و شماره و اینا ...

علارغم اینکه شمارش را گرفتم  ولی مخش را نزدم . (حالا یا نخواستم یا ترسیدم یا بلد نبودم نمیدونم ..) دختر اوکیی بود و با پسرا راحت هست . دو سه بار دیدم خیلی راحت با پسرای همکلاسی شوخی میکنه راحته کلا 

خیلی کم بهش پیام میدادم و در واقع پیام نمیدادم .. دیشب نمیدونم چی شد یهو تو تلگر بهش پیام دادم 

در حد سلام و .. نخواستم و حوصله لاس زدن نداشتم ...

نمیدونم چی شد امشب باز فکرم رفت سمتش و یه سری فکرای +۱۸ دربارش اینکه مثلا بوسیدنش چ شکلی میشد 

‍خلاصه اینا را نوشتم که بدونم و بدونید که هنوز غریزه ها تو من هست ولی خب حوصلش نیست خخخخ


امشب با بچه ها بیرون بودیم  تو پارک یه دختره انگار حالش بد شد و نشست کنار پیاده رو    انگار نفس کم آورده بود دوتا خانم رفتن سمتش ولی کمکش نکردن بعد میلاد گفت بریم ببینیم چیه کمکش کنیم خلاصه دختره اومد رو نیمکت نشست و میلاد براش یه پلاستیک آورد که توش نفس بکشه حالش بهتر بشه . دختره بهتر شد و رفت . اون حس که وقتی از یه دختر حمایت میکنی  خیلی لذت بخش تره این فکرای مثبت +۱۸ هست برا همین تا یاد اون دختره افتادم کلا فکرای اونجوری پریدن.الانم اومدم اینا را نوشتم .

اتفاقای خوب تابستون

یکی از اتفاقای خوبی که تو این تابستون افتاد این بود که افسردگیم خوب شد.

به نظرم یکی از دلایلی که وضعیتم این شده اینه که تو این چهار سال خیلی خیلی کوتاهی کردم.کلی چیز اون بیرون  هست که میتونم و میتونستم و باید یاد بگیرم 

زبان آلمانی 

انگلیسی 

تافل 

جی آر ای 

برنامه نویسی 

هوش مصنوعی 

علوم پایه مثل شیمی و...



نگرانی برای آینده

امروز با مریم بحثم شد ! 

تصمیم گرفتم دیگه کم حرف بشم . حتی با خانواده .

یکی از نگرانیام الان اینه آینده چی میشه ؟

سربازی بشه سرباز معلم باشم خیلی خوبه چون کلی وقت آزاد میشه و میتونم برنامه نویسی را یاد بگیرم.

یه مسئله مهم برام استقلال مالیه.

یعنی استقلال مالی نرسم خیلی سخت میشه پیگیری هدفام . برای خوندن کامپیوتر پول میخوام. برای اپلای نیز ...

امروز اخبار میانمار را نشون میداد یعنی اعصابم خورد شد :(

چقدر این آدما در حق هم ظلم میکنن:(


حذف ازدواج از زندگیم

یکی از برنامه  هایی که برای آینده دارم اینه که ازدواج  را از زندگیم حذف کنم. 

من با شرایطی که دارم موقعیت  ازدواج را ندارم. دوسال باید سربازی برم بعدش بیام کارشناسی کامپیوتر بخونم (یا حالا ارشد سمت کامپیوتر یا مهندسی شیمی برم ) و بعدش اپلای و ... 

با این شرایط حداقل تا 10-12 سال  آینده موقعیت ازدواج را ندارم. به  اینا پیدا کردن کار و زندگی خارج را اضافه کنید.

به نظرم لازمه که یه سری فعالیت ها را جایگزین ازدواج کنم 

مثل ورزش 

و مهمتر از همه  کار 

سرگرم بودن به کار  خیلی به جایگزینی ازدواج کمک میکنه.

ورزش به تقویت روابط اجتماعی و شادی درونی کمک میکنه و نیاز به ازدواج را حذف میکنه. 




اشتباهات راهبردی

اینکه چرا تو بیوتک اوضاعم این شد 

خب من فکر کنم عامل اصلی اش خودم باشم 

من این موارد را اصل میدونم 

۱-(و از همه مهم ترش ) شخصیت پشت گوش انداز و دل گنده بودن . مجموعه ایی از رفتار ها شامل بیخیالی بی نظمی و پشت گوش اندار بودن.

اینو خوب یادمه که سال کنکور با اینکه درس هام نسبتا خوب بودن ولی خیلی بی نظم درس میخوندم.بعد که اومدم دانشگاه این شخصیت آسیب زیادی بهم زد . دوم اینکه بی خیالی همیشه خوب نیست . آدم باید جدی باشه . تو مسئله مهمی مثل انتخاب رشته من سرسری عمل کردم. نه مشورت درستی و نه  تحقیق و پرس و جو ایی...

۲- آینده نگر نبودن - دید وسیع نداشتن - یه مشکل خیلی بد این بود تو شخصیتم که مشکل های کوچیک‌حالم را خیلی بزرگ میدیدم درحالی نسبت به مسایل اصلی مربوط به آینده بی توجه بودم. مثلا اولای دانشگاه تو گرفتن خوابگاه اذیت شدم و همون مسئله بیشترین ذهن  مشغولیم را داشت در حالی که اون بازه حساس که از نتایج انتخاب رشته شوکه بودم ! باید شروع به تحقیق و ... میکردم. این مسئله بعد برای قضیه ازدواج و نرگس هم بود . من فشار های عاطفی حال را خیلی مهم تر از آینده و هدف های زندگیم تلقی کردم و تصمیم گیری اشتباهی کردم.

۳-تا اینجا بیشتر کوتاهی از خودم بوده ولی  عوامل محیطی مثل تربیت خانوادگی و یا استادای دانشگاه هم تاثیر گذار بودن .


این اتفاق ها تا حدی باعث شده که آدم پخته تری بشم (شکلک تعریف از خود ) ان شالله از اینجای زندگیم منطقی تر و عاقلانه تر رفتار کنم.

آینده چی میشه

الان من از دوستام و کسایی که با هم بودیم عقب ترم. مثلا همین آجی مریم . ما با هم کنکور دادیم با هم رفتیم دانشگاه و الان آجی درسش تموم شده و میخواد بره طرح  و من هنوز درسم هم تموم نشده. یه ترم دیگه دارم 

آجی طرح بره حدود دو تومن حقوق داره و من باید برم سربازی :|

الان همون سال کنکور درست انتخاب رشته کرده بودم و رفته بودم کامپیوتر شریف الان منم کار میکردم و پول در می آوردم. اومدنم به بیوتک یه اشتباه بود. 

ولی با همه اینها ناامید نیستم. من برخواهم خاست  به قول خارجی ها rise again 

سربازی میرم و از اول کامپیوتر میخونم . حتی دوست ندارم برم اول ارشد . از اول اول . کار میکنم و درآمد خواهم داشت . باید بتونم هزینه های دانشگاه و ترجیحا خونه یا خوابگاه  هم بدم.

برای ارشد حتما حتما باید اپلای کنم . 

بله الان آجی مریم از من جلوتره ولی چهار سال بعد بهش میرسم. و شش سال بعد ازش جلو میزنم.

سربازی یه مسئله مهمه الان . سربازی باید یه جایی باشم که فرصت خالی داشته باشم . باید بتونم برنامه نویس را بخونم . درس های کارشناسی کامپیوتر را فول بشم. وقتی که سربازیم تموم میشه پول داشته باشم. 

خدایا کمکم کن .

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.


BIG

این ویدیو را ببینید . خیلی خوبه .

https://youtu.be/jvBaRf9LHDs

موفقیت از نظر افراد مختلف متفاوته وهرکسی با توجه به ذهنیت و شرایط خودش یه تعریفی از موفقیت داره...

برای رسیدن به موفقیت 

باید کتاب بخونین.B: BOOKS 

با افراد که موفق ان یا به موفقیت شما کمک وراهنمایی میکنن ارتباط داشته باشین I: INDIVDUALS

و هدف های بلند داشته باشید. G: GOALS

کتاب باید بخونم ! حسابی !

دوست های خوب پیدا کنم ! باید دقت بیشتری تو افرادی که باهاشون ارتباط دارم بکنم . 

واقعا الان  که خیلی دوست ندارم ولی کسایی که الان میشناسم و به نظرم اوکی ان اینان :

میلاد ، امیر ، رفیعی ( که البته خیلی ارتباطم باهاش کم شده و راحت نیستم باهاش)  ,و MR.MOTALEHI

و هدف های بلند دارم. 

درسته که تو گذشته شکست هایی داشتم.  مثلا اینکه خوب درس نخوندم ولی برای رسیدن به هدف هام تلاش میکنم اگرچه سختی های زیادی هست . 

آقا من برنامه نویسی  وهوش مصنوعی را دوست دارم .

در حال

در حال یادگیری  برنامه نویسی ام  فعلا. سرعتم نسبتا خوبه. 

یکم نگران آینده ام . یعنی نمیدونم آخر عاقبت چی میشه .

باید روی مفاهیم توکل و اینا کار کنم.  اعتقادات دینی ام کمرنگ  شده 

دیشب تو یوتوب چند تا ویدیوخوب دیدم .  

یکی ایش در مورد این بود که چگونه هدف زندگی تون را پیدا کنید . 

باید بدونید که کی هستید 

چی کار میکنین (یا چ کاری را دوست دارین یا توش خوبین )

و برای چ کسانی مفیده و چگونه به اونها نفع میرسونه ...

خب من با برنامه نویسی حال میکنم 

دوست دارم انشالله در زمینه هوش مصنوعی کار کنم 

ومسلما این زمینه برای خیلی ها فایده داره. 

اوضاعم تو بیوتک این چند سال خیلی خوب نگذشت..

شایدچیزایی که بهم اضافه شد فقط یه سری ابزارا مثل زبان بود (که خدایییش استفاده اش خیلی فراگیره )  و یه سری تجربه ها (از نوع تلخش )  و پختگی بوده. 

برای ارشد بیوتک ( اگه خدا خواست  )به نظرم اولویت  با زمینه های هست که توش  برنامه نویسی ای چیزی داشته باشه. مثلا علوم کامپیوتر برم کار  بیوانفورماتیکی بکنم یا مهندسی شیمی  مثلا متابولیک انجینیرینگ بکنم. کار تو لب همدوست دارم ولی نه اینکه همش تو لب باشم و کارای تکراری کنم ... 

مثلا اینجوری باشه که کار بیوانفورماتیکی بکنم بعد با توجه به نتایجش EXPERIMENTAL  هم آزمایش کنم.

یه گزینه دیگه هم هست اینه که از اول برم کامپیوتر بخونم ! خودم که خیلی دوست دارم . 

ولقعا نمیدونم چی میشه . 

به  خیلی چیزا بستگی داره...

سربازی کجا بیوفتم 

چقدر فرصت بزارم رو برنامه نویسی 

و چقدر بتونم پس انداز داشته باشم ...

ان شالله که هر چی خیر و صلاحه همونبشه.

همین که الان  افسردگی خوب شده وآروم آروم دارم حرکت میکنم خوبه.


تغییر رشته و ..

من  الان آخرای لیسانس هستم. من تا همین الانی که دارم این متنو می نویسم نزدیک پنج شش بار میخواستم تغیر رشته بدم  !  

دبیرستان که بودم از ریاضی میخواستم برم تجربی !  سال کنکور رشته آیندم را مکانیک میدونستم. یه بار تو مجله کانون درباره رشته بیوتک خوندم و به نظرم رشته خفنی اومد !  منم که از زیست و اینا خوشم میومد .  تو انتخاب رشته اولویت اولم را زدم بیوتک. و  دوم مکانیک شریف ! و  بیوتک یونی تهران قبول شدم 

وقتی اومدم دانشگاه  دیدم اوضاع این گروه بیوتک اصن جالب نیست ! ( مثلا اینده کاری ! سطح علمی پایین )  خیلی بچه ها تغییر رشته دادن !  منم اقدام به تغییر رشته به عمران کردم با این حال در خواست تغییر رشته ام را آخر ترم پس گرفتم. من  میتونستم به هر رشته ای که دوست داشتم تغییر رشته بدم  اما تصمیم گرفتم بیوتک بمونم. امیدوار بودم اوضاع بهتر بشه. بچه های سال بالایی هم تقریبا همشون میگفتن رشته مون خوبه !


با این حال  تو بیوتک هم اوضاع ام خوب نبود !

با درس نخوندن و وقت تلفی   و بی انگیزه بودن مگه چیزی بهتر میشه ؟ خلاصه یکی از بزرگترین اشتباها را کردم و فرصت طلایی کارشناسی را به هدر دادم !  

بعد دوسال دیدم که از همه دوستان عقبم.هیچ پیشرفتی نکردم! اینکه آدم مفیدی نیستم آزارم میداد تابستون بین ترم4 و 5 در اوج ناامیدی تصمیم گرفتم برم دندون پزشکی ! حس میکردم اونطوری مفید ترم !    اون موقع ها  هم  خیلی احساس نیاز به ازدواج میکردم  و خلاصه فشارای اینجوری هم روم بود دیگه ! با رفتن به رشته پولساز دندونپزشکی  در پیدا نمودن عیال ! مشکل خاصی متصور نبودم. خلاصه ترم 6 دانشگاه را پیچانده و برای کنکور سراسری ثبت نام کردم.  من تو ریاضی رتبه ام دو رقمی بود . تنها درس تجربی که نیاز به خوندن داشتم زیست بود! خلاصه علارغم درس نخواندن و وقت تلفی عظیم  رتبه لازم برای قبولی در دندانپزشکی را آوردم! اما تو اون اوقات فراغت که دانشگاه را پیچانده بودم تو  فرومهای اپلای (مثل اپلای ابرود و ..)  با قضیه ادامه تحصیل در خارج از کشور و شرایط و ... بیشتر آشنا شدم.بچه های رشته ما مخصوصا اون قدیمی تر هاشون تو فرار مغزها  ید طولایی دارند ولی من قبل از اون جدی به فرار مغزی  فکر نمیکردم . 

در دوراهی تغییر رشته به دندانپزشکی و رسیدن به زن وبچه و زندگی و یا مهاجرت وتجربه زندگی در خارجستان و ریسرچ و ساینس بنده دومی را انتخاب نمودم.

این بار تصمیم گرفته بودم که بهتر درس بخونم . نسبت به قبل بهتر شده بودم . ازمایشگاه یکی از اساتید رفتم و با کار لب اشنا شدم یکی دیگه از استادای همون ازمایشگاه بهم پیشنهاد داد که  کار یکی از بچه ها را تکمیل کنم و اسمم هم تو مقاله هست و خلاصه عملکردم نسبتا بهتر شده بود . این تا آبان ادامه داشت . من قبل از اومدن به اون ازمایشگاه به یکی از استادای مطرح ایمیل زده بودم که ایا  میشه تو لبشون باشم ؟  استاد ز بعد از دوماه جواب دادن و قبول کردند...  من به استاد  اولم گفتم که میشه برم پیش دکتر ز و ایشون هم موافقت کردند. الان که فکر میکنم منطقی بود که اون پروژه کوچیک را تموم میکردم و بعد میرفتم خدمت استاد ز.


در ازمایشگاه  دکتر ز  اصلا اوضاع خوب پیش نرفت

اونجا ازمایشگاه بزرگی بود و یه شرکت دانش بنیان هم فعالیت میکرد و من به قسمت تحقیق شرکت رفتم . با اینکه بچه های خودمون هم اونجا بودم ولی اصلا نمیتونستم با بقیه ارتباط بگیرم .  این باعث شد گیج باشم  و  ندونم باید چکار کنم. حس میکردم حضورم اونجا بی فایده است و سعی میکردم از محیط دور بشم و فراری بودم ! من تو اون برهه نیاز داشتم به کسی که راهنماییم کنه که چکار کنم تا کم کم با محیط کار اشنا بشم ولی سر همه به کار خودشون بود و من فقط حس بیهودگی میکردم 

خلاصه اوضاعم انقدر بد شد که میشستم تو خوابگاه غصه میخوردم ولی نمیرفتم  سر کار. بعدشم  افسردگی ‌گرفتم. حس های منفی و تنهایی 

خیلی روزای بدی بودن . امتحانا را که خیلی بد دادم معدلم از ۱۷ اومد روی ۱۳ و یه درس هم افتادم. دیگه از اونجا اومدم بیرون اینطوری نمیتونستم ادامه بدم 


(اینکه چرا وقتی عملکردم ضعیف میشه انقدر ناامید میشم یه بخش مهمیش به خاطر روحیه کمالگرایی زیاده )

آخرای خرداد برای افسردگیم پیش روان پزشک رفتم و دارو ها خیلی بهم کمک کرد. 

نمیگم الان اوضاعم  ایده آله ولی حالم یکم بهتره!

بعد از این همه دور زدن  حس میکنم خیلیعقبم ! 

واقعا از دوران کارشناسی خیلی بهتر میشد استفاده کنم ! 

شاید تو شریف  بودم اوضاعم بهتربود . 

اونجا جوش بهتر از گروه داغون ما هست .

اگه الان بخوام انتخاب رشته کنم کامپیوتر را دوست دارم انتخاب کنم. 

با این حال همین الان هم میتونم تو زمینه که دوست دارم(برنامه نویسی) فعالیت کنم.

دوست دارم چی بشم

شخصیتی که دوست دارم در زندگیم بهش برسم  اینه که یه فرد علمی که برای جامعه مفیده بشم. در ضمن کارآفرین باشم. شرکت دانش بنیان تاسیس کنم و به درد اقتصاد مملکت بخورم :) ترجیحا پی اچ دی را در دانشگاه های اونور بخونم  و چندین سال اونجا تجربه بدست بیارم.

Image result for you are who you think you are quote