تغییر رشته و ..

من  الان آخرای لیسانس هستم. من تا همین الانی که دارم این متنو می نویسم نزدیک پنج شش بار میخواستم تغیر رشته بدم  !  

دبیرستان که بودم از ریاضی میخواستم برم تجربی !  سال کنکور رشته آیندم را مکانیک میدونستم. یه بار تو مجله کانون درباره رشته بیوتک خوندم و به نظرم رشته خفنی اومد !  منم که از زیست و اینا خوشم میومد .  تو انتخاب رشته اولویت اولم را زدم بیوتک. و  دوم مکانیک شریف ! و  بیوتک یونی تهران قبول شدم 

وقتی اومدم دانشگاه  دیدم اوضاع این گروه بیوتک اصن جالب نیست ! ( مثلا اینده کاری ! سطح علمی پایین )  خیلی بچه ها تغییر رشته دادن !  منم اقدام به تغییر رشته به عمران کردم با این حال در خواست تغییر رشته ام را آخر ترم پس گرفتم. من  میتونستم به هر رشته ای که دوست داشتم تغییر رشته بدم  اما تصمیم گرفتم بیوتک بمونم. امیدوار بودم اوضاع بهتر بشه. بچه های سال بالایی هم تقریبا همشون میگفتن رشته مون خوبه !


با این حال  تو بیوتک هم اوضاع ام خوب نبود !

با درس نخوندن و وقت تلفی   و بی انگیزه بودن مگه چیزی بهتر میشه ؟ خلاصه یکی از بزرگترین اشتباها را کردم و فرصت طلایی کارشناسی را به هدر دادم !  

بعد دوسال دیدم که از همه دوستان عقبم.هیچ پیشرفتی نکردم! اینکه آدم مفیدی نیستم آزارم میداد تابستون بین ترم4 و 5 در اوج ناامیدی تصمیم گرفتم برم دندون پزشکی ! حس میکردم اونطوری مفید ترم !    اون موقع ها  هم  خیلی احساس نیاز به ازدواج میکردم  و خلاصه فشارای اینجوری هم روم بود دیگه ! با رفتن به رشته پولساز دندونپزشکی  در پیدا نمودن عیال ! مشکل خاصی متصور نبودم. خلاصه ترم 6 دانشگاه را پیچانده و برای کنکور سراسری ثبت نام کردم.  من تو ریاضی رتبه ام دو رقمی بود . تنها درس تجربی که نیاز به خوندن داشتم زیست بود! خلاصه علارغم درس نخواندن و وقت تلفی عظیم  رتبه لازم برای قبولی در دندانپزشکی را آوردم! اما تو اون اوقات فراغت که دانشگاه را پیچانده بودم تو  فرومهای اپلای (مثل اپلای ابرود و ..)  با قضیه ادامه تحصیل در خارج از کشور و شرایط و ... بیشتر آشنا شدم.بچه های رشته ما مخصوصا اون قدیمی تر هاشون تو فرار مغزها  ید طولایی دارند ولی من قبل از اون جدی به فرار مغزی  فکر نمیکردم . 

در دوراهی تغییر رشته به دندانپزشکی و رسیدن به زن وبچه و زندگی و یا مهاجرت وتجربه زندگی در خارجستان و ریسرچ و ساینس بنده دومی را انتخاب نمودم.

این بار تصمیم گرفته بودم که بهتر درس بخونم . نسبت به قبل بهتر شده بودم . ازمایشگاه یکی از اساتید رفتم و با کار لب اشنا شدم یکی دیگه از استادای همون ازمایشگاه بهم پیشنهاد داد که  کار یکی از بچه ها را تکمیل کنم و اسمم هم تو مقاله هست و خلاصه عملکردم نسبتا بهتر شده بود . این تا آبان ادامه داشت . من قبل از اومدن به اون ازمایشگاه به یکی از استادای مطرح ایمیل زده بودم که ایا  میشه تو لبشون باشم ؟  استاد ز بعد از دوماه جواب دادن و قبول کردند...  من به استاد  اولم گفتم که میشه برم پیش دکتر ز و ایشون هم موافقت کردند. الان که فکر میکنم منطقی بود که اون پروژه کوچیک را تموم میکردم و بعد میرفتم خدمت استاد ز.


در ازمایشگاه  دکتر ز  اصلا اوضاع خوب پیش نرفت

اونجا ازمایشگاه بزرگی بود و یه شرکت دانش بنیان هم فعالیت میکرد و من به قسمت تحقیق شرکت رفتم . با اینکه بچه های خودمون هم اونجا بودم ولی اصلا نمیتونستم با بقیه ارتباط بگیرم .  این باعث شد گیج باشم  و  ندونم باید چکار کنم. حس میکردم حضورم اونجا بی فایده است و سعی میکردم از محیط دور بشم و فراری بودم ! من تو اون برهه نیاز داشتم به کسی که راهنماییم کنه که چکار کنم تا کم کم با محیط کار اشنا بشم ولی سر همه به کار خودشون بود و من فقط حس بیهودگی میکردم 

خلاصه اوضاعم انقدر بد شد که میشستم تو خوابگاه غصه میخوردم ولی نمیرفتم  سر کار. بعدشم  افسردگی ‌گرفتم. حس های منفی و تنهایی 

خیلی روزای بدی بودن . امتحانا را که خیلی بد دادم معدلم از ۱۷ اومد روی ۱۳ و یه درس هم افتادم. دیگه از اونجا اومدم بیرون اینطوری نمیتونستم ادامه بدم 


(اینکه چرا وقتی عملکردم ضعیف میشه انقدر ناامید میشم یه بخش مهمیش به خاطر روحیه کمالگرایی زیاده )

آخرای خرداد برای افسردگیم پیش روان پزشک رفتم و دارو ها خیلی بهم کمک کرد. 

نمیگم الان اوضاعم  ایده آله ولی حالم یکم بهتره!

بعد از این همه دور زدن  حس میکنم خیلیعقبم ! 

واقعا از دوران کارشناسی خیلی بهتر میشد استفاده کنم ! 

شاید تو شریف  بودم اوضاعم بهتربود . 

اونجا جوش بهتر از گروه داغون ما هست .

اگه الان بخوام انتخاب رشته کنم کامپیوتر را دوست دارم انتخاب کنم. 

با این حال همین الان هم میتونم تو زمینه که دوست دارم(برنامه نویسی) فعالیت کنم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشر مولف جمعه 10 آذر 1396 ساعت 16:35 http://khanehfarda.blogsky.com

خب تو پسری و اوضاعت با یک دختر که من باشم فرق میکنه.
به نظر من که حقیقتشو بخوای راهو کلا داشتی درست میرفتی. مثل من هم که یک آدم بی راهنما نبوده ای. برنامه نویسی برا کسی که شروعش کرده، ول کردنش کار عبثیه. من خودم همیشه یکی از ناراحتی هام اینه که همون هایی هم که نیم راهنمام بودن، از رشته مورد علاقه شون فقط جنبه پولشو دیدندو حتی یکی که دیگه کلا زد به در اول پولو عالم پزشکیو بعد هم حالا یک انفورماتیکی وارد کار کردن...
برای همین، خودم رو سعی میکنم به عنوان برنامه نویس نگه دارم، هرطور هست. ولی دارم به خطهای دیگه میزنم. زندگی با برنامه نویسی صرف معنی نداره. کار دیگه ای بلد نباشی خیلی راحت زیر پات رو خالی میکنن...

مرسی از راهنماییتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد