منم دلم دانشگاه میخواد :((

تقریبا همه بچه ها دانشگاه هاشون شروع شده و  امسال اولین سالی هست که مهر ماه میشه و من محصل  نیستم :(

دلم واسه دانشگاه خودمون  تنگ شده خیلییی ها :(

وای خدا سال دیگه دانشجو ارشد تهران یا شریف باشم پلیییز :))))

این چند وقته که هیچی درس برای  کنکور نخوندم باز امروز بعد چند وقت یکم  درس خوندم 

در مورد رویا اینکه حس دوست داشتنم بهش بیشتر  و پخته تر شده و در عین حال ناراحتیم از خودم بیشتر شده :(

امروز موقع خداحافظی اومدم دستش را بگیرم که دستشو عقب کشید بعد اون قضیه مترو منم دیگه به سختی جرئت می کنم دست هاش را بگیرم   چ برسه به اون :( 

+ کاش  میشد آدما تو ستینگشون  یه دکمه داشتن برای خاموش و روشن  کردن احساسات  :((   اگه بود چ خوب میشد 

+اینجا تنها جایییه که بدون نگرانی  از هییچی میتونم درد و دل کنم هرچی هم که بخوام  کسی  نخونه رمز دارش میکنم 




به من خلاف نیومده :(

هر موقع توی ارتباطمون سعی کردم خودم نباشم اوضاع سخت  شده :(

دو تا پست  اینجا بود که حرف دلم نبود 

اینجا دیگه چیزی را فیک  نمی نوسم :(

دیشب

دیشب با دوستم  میلاد رفتیم مراسم 

من اهل مراسم و اینا نیستم  یعنی قبلا بودم الان دیگه نه 

ولی این جایی که رفتم ارزشش را داشت 

اصن مثه جاهای دیگه نبود  

هم ا ز نظر نظم هم از نظر نوع مراسم 

یه حالت نمایشی داشت کلیپ درست کرده بودن

خلاصه خیلی باحال بود 

میلاد میگفت اینجا هیت رتبه اول کشوری هست ! عاشوریان :)

تو راه در مورد مشکلات اخیر با هم حرف زدیم 
حرف های خوبی بود 
+ دخترا دوست دارن که طرفشون با اونها مثه یه پرنسس رفتار کنه 
+وقتی خانم ها ناراحت میشن همه ناراحتی های قبلی هم میاد تو ذهنشون 
+رابطه ایی که  توش بحث نباشه یکی  داره خود واقعیش را پنهان میکنه بحث عادی هستش 
+پول چقدر مهمه ؟!
+رابطه را باید زنده نگه داشت باید یه کاری کرد همیشه جذاب باشه 


خیلی ناراحتم 

از این وضعیت 

از اینکه این  همه تو رفتارم کمبود دارم :((

چقدر از نظر اجتماعی داغونم 

انقدر حالم بده فقط میخوام گریه کنم :(

یعنی انقدر آسون ؟!

اصن باورم نمیشه ! من همونیم که پریشب  به خاطر رویا داغون بود ؟

من الان قشنگ تونستم  افکارم را در مورد رویا مرتب کنم 

الان تونستم نسبت بهش حس هایی را که داشتم کنار بزارم 

دلیلش فکرکنم اینه که دیشب نشستم افکارم را برای آینده  و کار جهت دادم 

قشنگ میدونم تو دو زمینه کار و درس چی میخوام 

اینه که ظرفیت فکریم برای این مسئله کاملا آزاد بود 

الان حسی بهش ندارم !

خیلی خوبه این طوری خودش هم همین را میخواد 

آخیش :)


یه پست اروتیک :|

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بد بوی !!!

اینو از من داشته باشید هیچ وقت یه پسر نایس و خوب  نمیتونه دختری را جذب کنه !

همیشه این کاراکتر بد بوی هست که گت لید میشه :)

خب   من حقیقتا حال نمیکنم با یه سری چیزا تو بد بوی بودن (مثه شیطون بودن )

اینه که شخصیت خودمو میبرم به سمت یه پسر منظم با  مسئولیت پذیری بالا  :) خلاصه کاریزمای خودمو با این چیزا تعریف میکنم :)

این طوری مجبور نیستم چیزی را اداش را در بیارم چون اینا همینی هست که من هستم 

در مورد رویا دوستای  خوبی هستیم دیگه

همین خوبه و بسه فعلا  

من بیشترین فشاری که روم بوده فشار احساسی  بوده 

نیاز دارم حرف بزنم تا خودمو خالی کنم اصن این وبو برای همین مینویسم 

بحث روابط عاشقانه الان خیلی  اولویت نیست :) 

دوست دارم ها  ولی رویا نمیخواد 

دخترهای زیادی هستن که میشه باهاشون رابطه عاشقانه و اینا داشت

 مهم اینه یاد بگیرم چجوری درست رفتار کنم 

  بچه های دانشگاه یا هم رشته ایی  گزینه های خوبین :))

درمورد درس و کار هم خیلی باید تلاش کنم خیلیییی


 


ادامه

قرار  به عنوان دوست معمولی ادامه بدیم !

ادامه

قرار  به عنوان دوست معمولی ادامه بدیم !

پایان تلخ

 

همه چی با رویا تموم شد

این وسط من بودم که باعث رنجشش شد

و آخر جدایی

لیاقت رویا را نداشتم

من انتقام این جدایی را از مقصر اصلی که خودم هستم میگیرم

من نمیتونم خودمو بکشم چون به کلی انسان آسیب میرسه

ولی از درون خودمومیکشم

انقدر این سرترالین و سیگار را ادامه میدم تا از پا دربیام یه روز

امشب که اصلا نتونستم بخوابم  چندتا قرص سرترالین فقط خوردم

یه نصفه پاکت سیگار بود تمومش کردم باز آروم نشده ذهنم 

بعد این ماجرا من اون آدم سابق نمیشم 

تنها جایی که دارم حرف میزنم اینجاست 

من قبلش همش باز بودم اما اینو میریزم  درون خودم تا از پا دربیام

اعتماد به نفسم داغون شده 

خیلی راحت این همه  آسیب دیدم

میدونم مقصر من بودم همش 

من از صمیم دلم دوستش دارم ولی رفتارم اونی نبود که باید باشه 

باید  حس درونم را سرکوب میکردم اگرچه بیرحمانه بود ولی حداقل یه جور محافظت بود  

 دیگه نمیخوام هیچوقت حسی داشته باشم حتی اگه به یه عمر ضدافسرگی خوردن باشه 

امشب با خوندن دوباره این پیامها نفسم تند شد عین وقتی نمیتونی خوب نفس بکشی 


حس بد و مزخرف

همش حس میکنم  یه جای کار یه چی کم هست 

ارتباطه کمتر از قبل صمیمی هستش 

یه چی کمه 

when something feels wrong

نمیدونم مشکل چیه ولی با اینکه با رویا هستم ولی  به بقیه دخترا هم توجه نشون میدم 

یه جورایی میخوام اعتماد به نفسم زیاد بشه یا اینکه تواناییم را نشون بدم یا حتی تمرین کنم  که بهتر بتونم با رویا ارتباط داشته باشم 

کارخوبی نیست آیا ؟ 

انگار من به اندازه کافی  دریافت نمیکنم که این جوری میکنم :(

اگه اونم اینطوری بشه چی ؟

الان با یکی چت میکردم  که فرندز میدید انگار زبانش را میفهمیدم انگار اونم به زبان من حرف میزد 

پ ن : این پست قبلا رمز دار بود 

جایی که نمیتونی دست کسی را که دوستش داری بگیری

وقتی دست رویا را میگیرم کلی حس خوب بهم میده 

وقتی  اون دفعه  رویا دستش را برد روی موهام نمیدونید چقدر اندروفین تو مغزم ترشح شد :))

خلاصه انگار آدم لمسی هستم قبلا اینطوری نبودم یا حداقل نمیدونستم 

چند روز پیش دست رویا را مترو گرفته بودم یه آقا از این خشک مذهبی ها اومد داد زد دستش را ول کن مکان عمومیه ! یعنی انقدر بهم برخورد ولی هیچی نگفتم !!!

خیلی برخورد بدی بود  انگار چیه حالا ؟ واقعا چرا با ما جوونا اینطوری میکنن ؟ چرا ولمون نمی کنید ؟ اقتصاد را پوکوندید دیگه همه چی را که غارت کردید گند زدید به  آینده مون  هیچی نیست که تو این کشور از دستتون در امان مونده باشه :(

اینجا جایی هست که زن و شوهر جلو بچه همو نمی بوسن چون زشته ولی جلو بچه ها  دعوا میکنن  !  دعوا زشت نیست ؟ کدوم بده ؟دو نفر تو مترو  نمی تونن دست همو بگیرن چون مکان عمومیه ولی دیدن  صحنه اعدام تو میدون اصلی شهر برای عموم آزاده !حتی بچه ها ! چرا واقعا ؟


سربه هوا نباش

آقا این چند وقته خیلی  سر به هوا شدم 

دیروز یه جا میخواستیم بریم بعد دایی گفت جعبه ابزار را بگیر و تاکید کرد  که اهم متر و  چراغ یونیت هم بگیر !

بعد من هم اهم متر یادم رفت وهم لامپ اشتباهی گرفته بودم :((

فقط شانسم گفت مشکل بدون اینا حل شد 

توکار هم بازده ام اومده پایین نمیدونم به خاطر خستگیه یا چیز دیگه ایی

دلم میخواد این هفته یکی از این یونیت ها را با آقای رضایی بزاریم پاییین یکم یاد بگیرم برد و ایناش را 

من و رویا

الان حدود دو ونیم هفته هست که از قرار اول من و رویا تو دانشگاه میگذره 

تواین مدت ارتباط ما فراز و فرود زیاد داشت 

یه جاهایی به خاطر اینکه نتونستم خوب درکش کنم گند زدم ! مخصوصا تو چت ! بدی چت اینه که نمیتونی مفهوم هارا کامل برسونی 

نصف انتقال مفهوم تو زبان  بدن و تن صدا هستش و واقعا برای مسائلی که جدی  ان مناسب نیست 

الان اینو فهمیدم و اصلا مسائل جدی را تو چت مطرح نمیکنم 

یه دفعه که انقدر بحثمون بد توچت پیش رفت که رویا میخواست کاملا تمومش کنه ولی تو مترو باهاش  رودرو حرف زدم و گفتم بهش چقدر برام مهمه  تا دوباره با هم آشتی کردیم 

الان حس میکنم هنوز یه چیزی توی رابطه کمه  دقیقا نمیدونم چی ولی اون شکاف هایی که قبلا ایجاد شده جاشون هنوز هست ! باید یه راهی پیدا کنم تا این جاهای خالی را پر کنم 

یه راهی که باهوش تر باشم 

و آدم شوخ طبع تری هم  باشم واقعا شوخ طبعی یکی از واجب ترین  ویژگیها بعد از اعتماد به نفسه تو ارتباط 


حس تنهایی کمتر شده

از وقتی با رویا هستم واقعا حس تنهاییم کمتر شده :))

چ آهنگ خوبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=nSDgHBxUbVQ

Relationship

خب کلی در مورد این موضوع دارم این چند وقته میخونم 

یعنی از وقتی به رویا به طور جدی فکر کردم  و  تصمیم گرفتم این دفعه جدی برم جلو 

در مورد رویا  اینکه دختر خجالتی  و مودبی به نظر میرسید 

و خب یه قرار تو دانشگاه گذاشتم و یکم صحبت کردیم 

نمیدونم آخر این ارتباط چی میشه 

فعلا که ایشون حسی  ندارن و من علاقه مند هستم 

علاقه یه طرفه میتونه خیلی سخت باشه 

فعلا داریم ادامه میدیم ببینم چی میشه 

یه نکته ایی که به نظرم مهمه اینه که هدف اصلی این روابط اصن اون چیزی نیست که قبلا فکر میکردم  یا تو فیلم ها نشون میدن 

اصن love یه چیز متفاوتی هست

من قبلا فکر میکردم  اگه کسی عاشق شد باید تا تهش با اون فرد بمونه 

اما الان اینطور فکر میکنم که هدف این  روابط  اینه که از بودن در کنار هم لذت ببریم و زندگی بهتری داشته باشیم 

هرکسی زندگی خودشو داره 

هر کسی هدف های خودشو تو  زندگی داره 

حالا یه تایمی گذاشتن برای بودن با هم و اصلا قرار نیست اتفاق خاصی بیوفته !

این تغییر تو تفکر باعث شد خیلی راحت تر بتونم با شرایط خودم کنار بیام و برم جلو 

قبلا به خاطر اینکه میدونستم اپلای و ... میخوام بکنم نمی رفتم سمت کسی همه چی را توی دلم نگه میداشتم ولی واقعا اونطوری سخت و اشتباه بود 

یه مسئله دیگه اینه که اگه یه موقع خواستین یه مرد بهتون خیانت کنه یا سرد بشه هیچ کار خاصی لازم نیست بکنید فقط یه کاری کنید حس مردونگیش خورد بشه کافیه یه کاری بکنید نسبت به خودش حس بدی پیدا کنه اون موقع از خودش و طرفش متنفر میشه و...

الان میتونم بفهمم چرا مردای متاهل میرن پی روابط خارج ازدواج و ...

این البته در مورد زن هم صدق میکنه 

خلاصه یه کاری نکنید طرف مقابلتون نسبت به خودش حس بدی پیدا کنه

من همش از ظاهر رویا و از رفتارش تعریف میکنم  چون میدونم دخترا تو جامعه الان به اندازه کافی  به خاطر ظاهرشون استرس دارن حالا تازه یکی بهشون بگه ظاهرت خوب نیست! چقدر اذیت میشن ؟ البته رویا خداییش خوشگله :)) ولی بازم اعتماد به نفسش کمه ! اون دفعه می گفت  دماغم را میخوام عمل کنم !من فقط موندم چی بگم !

یه چی دیگه تو  روابط اینه که یه پسر باید اعتماد به نفس داشته باشه 

این خیلی مهمه  شرط اول واسه یه پسر اعتماد به نفسه 

من تو این رابطه دارم رو خودم کار میکنم خیلی چیزا هست که باید یاد بگیرم 

تا الان خیلی درس های مهمی یاد گرفته ام 

- امروز و دیروز یه تنشی بینمون به وجود اومد که  بیشترش من مقصر بودم و البته باعث شد حس کنم چقدر از خودم بدم میاد واقعا حس بدی بود :((

- کاش میشد بی حس بود کاش اصلا حسی به اسم دلتنگی نبود کاش....

+رویا آدرس اینجا را داره !!! 

ارزش وبلاگ

امروز آدرس وبم را به یه نفر دادم  بعد خودم شروع کردم به خوندن پست های قدیمیم نمیدونید چ لذتی داشت خوندن افکار قبلیم

آدم به خودش میگه عههه چ قدر خنگ بودم اون موقع 

خلاصه تصمیم گرفتم باز هم بنویسم چون نوشته های شخصی  بعد چند سال واقعا عین گنج میشن 

مثه آهنگ قدیمی که تورو میبره به خاطرات دور عههه


first time to hate

این اولین بار بود که احساس کردم ازش بدم میاد 

از بی روح بودن و بی حس بودنش 

از خودخواهیی هاش 

از اینکه باعث میشه حس کنم پسر بدی هستم

:(

But I keep it going