پایان تلخ

 

همه چی با رویا تموم شد

این وسط من بودم که باعث رنجشش شد

و آخر جدایی

لیاقت رویا را نداشتم

من انتقام این جدایی را از مقصر اصلی که خودم هستم میگیرم

من نمیتونم خودمو بکشم چون به کلی انسان آسیب میرسه

ولی از درون خودمومیکشم

انقدر این سرترالین و سیگار را ادامه میدم تا از پا دربیام یه روز

امشب که اصلا نتونستم بخوابم  چندتا قرص سرترالین فقط خوردم

یه نصفه پاکت سیگار بود تمومش کردم باز آروم نشده ذهنم 

بعد این ماجرا من اون آدم سابق نمیشم 

تنها جایی که دارم حرف میزنم اینجاست 

من قبلش همش باز بودم اما اینو میریزم  درون خودم تا از پا دربیام

اعتماد به نفسم داغون شده 

خیلی راحت این همه  آسیب دیدم

میدونم مقصر من بودم همش 

من از صمیم دلم دوستش دارم ولی رفتارم اونی نبود که باید باشه 

باید  حس درونم را سرکوب میکردم اگرچه بیرحمانه بود ولی حداقل یه جور محافظت بود  

 دیگه نمیخوام هیچوقت حسی داشته باشم حتی اگه به یه عمر ضدافسرگی خوردن باشه 

امشب با خوندن دوباره این پیامها نفسم تند شد عین وقتی نمیتونی خوب نفس بکشی 


نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 05:35

داداش نکن این کارو
همدردیم اما یادت باشه لیاقتت بیشتر از اونه و دوم الان چون زخمت تازس خیلی اذیتت میکنه یکم که بگذره نبودش برات بی اهمیت میشه اما دوست داشتن دیگه برات مرده

نه خب مقصرمن بودم
حالا فعلا هستیم ببینیم چی میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد