من تحمل تنهایی را ندارم

دیروز محسن  باز رفت خونه و من دیشب تنها بودم 

خوابم نمی برد رفتم اتاق پوریا و اینا که روبه روون هستن 

گفتم اگه میشه اینجا بخوابم ! حالا حسابشو بکن ساعت سه بود و چراغاشون خاموش بود ولی پوریا پای لب تاپ بود ...

هیچی تا ساعت 6 اونجا خوابیدم بعد پاشدم اومدم اتاق خودمون 

نمیدونم تحملم نسبت به تنهایی کم شده چرا !؟   قبلنا انقدر سوسول نبودم به خدا 

البته امروز آقا بهزاد اومدن خوابگاه ومن اکنون تنها نیستم  :))

با اینکه اتاق ساکته و سرشون توی لب تاپه ولی  همین که یه نفر باشه خودش کلی حس مثبت داره ...

+ دیروز میلاد ( دوست صمیمی اصفهانم ) توتلگرام با علی م بحثش شد کل گروه را زد ترکوند ! ( ادمین هستش )

یهش میگم اخه این چ کاریه میکنی  :| 

روش خیلی  فشار هست طفلک :|

درگیر یه رابطه عشقولانه هست کار و درس و ... هم هست 

دفعه قبلی که دیدمش کلی لاغر شده بود 

+ امروز آدرس یکی از بچه هاییی قدیمی وبلاگی  را فهمیدم حیف که نمیتونم اینجا لینکش کنم :)) دل بعضیام بسوزه خخخخ

+ بسی در خوندن درس های  مزخرف  و غیر مزخرف دانشگاه گشاد شده ام :| وای  ا ام سو گشاد ؟


نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 25 دی 1396 ساعت 17:50

بر عکس من ک تو تنهایی کیف میکنم ... ☺
باز خداروشکر ک الحمدالله
ب دوستت بگو غصه نخوره .... بگو یکی میشناسی 11کیلو کم کرد .. اخرشم هیچ .....
درباره ادبیات پسرونه هم راااحت باش

من که اصلا نمی تونم
عشق است دیگر
امیدوارم این دوکفتر عاشق و نیز شما و جان به وصال هم برسین
مرسی که ادبیات پسرونه ام را درک میکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد