آهنگ‌بی کلام

این روز ها سر کار میرم:) کار همیشه بهم حس خوبی میداده و میده 

کار باعث میشه انقدر خسته باشم که به هیچی فکر نکنم وقتی سرمو میزارم روی بالش 

من از سن دبیرستان تابستونا کار میرفتم این چهار سال دانشگاه یکم ول شده بود ولی حس میکنم دوباره شدم همون محمد زرنگ :))

یادم میاد اول دبیرستان  یه مدت تو‌مدرسه ها هم میرفتم کار و شبا باید میدویدم تا به آخرین اتوبوس برسم که بیام خونه. تو اون اوضاع بابام گیر میداد که‌چرا دیر میای!  آخرشم گفت دیگه نمیخواد بری 

تازه درسم هم خوب بود شب که میومدم شام میخوردم و‌میخوابیدم ساعت سه چهار پا میشدم مشق ودرسمو میخوندم بعدشم مدرسه و باز بعد از ظهر کار 

دلم برای اون old days که انقدر پر انرژی بودم تنگ شده 

دانشگاه برای من یه قدم به عقب بود نه جلو‌:( نه تنها چیزی بهم اضافه نکرد بلکه یه عالمه چیزای خوب هم ازم گرفت :( 

(تازه وای به حال اونایی که حاضرن سرطان بگیرن که دانشگاه قبول بشن چقدر باید فکر آدم خام باشه  که فکر کنه دانشگاه ارزشش را داره :((       )

به نظرم پسرای درسخون باید برن فنی حرفه ایی ! چیه این درسای تئوری مسخره :((( درس خوبه ها خیلی ولی نه اینجوری آدم باید تئوری را برای دل خودش بخونه و عملی را بره جایی یاد بگیره من دبیرستان کلی کتاب غیر درسی فیزیک‌میخوندم یا حتی مثلا کتابایی که به زور سر در میووردم چین ! مثلا یع آرشیتکت کامپیوتر بود اون موقع خوندم و انقدر باهاش حال کردم که نگو بعد تو چارت بچه های کامپیوتر ترم سه و ایناست :))

 در مورد کار الانم ساعت کاریم البته جوری میتونه باشه که کل روز وقتم برای درس خالی باشه ولی این چند روز که نشد هیچی بخونم :( 

این کاری که میرم فعلا موقتی هست هدفم هم این بود یکم پول واسه سربازی جمع کنم حالا یا برای اردیبهشت یا تیر که میرم 

البته اگه یه کار راحت (مثلا فروشندگی ) پیدا  میکردم تا اسفند میموندم و درسم را هم میخوندم ولی تا حالا که نشده 

واقعا اوضاع توی این کشور وا ویلاست :( بیچاره ما جوونا 

به خدا از اسلام زده مون کردن :( 

یه جوون مگه از زندگیش چی میخواد ؟ یه شغل آبرومند و‌یه فرصت که بتونه زندگیش را تشکیل بده ولی مگه تو این اوضاع میشه ؟! بیخود نیستش که این همهن جوون (مخصوصا پسرا) ازدواج‌نمیکنن خب بابا اولا کار نیست دوما انقدر هزینه ها بالاست و درآمد کمه که ...

بعد با این شرایط میبینی فلان نهاد انقلابی چطور مثه گرگ داره اقتصاد کشور را میدره :( 

خب انتظار دارید نسلمون به اسلام اعتقادی داشته باشه ؟! 

زمان پیامبر مردم پیامبر را میدیدن به عشق همون مرد عزیز مسلمون میشدن غیر از این بود ؟!تو این زمان کی را ببینیم ؟! همه اش ریا و تزویر :((خدایا اگه میخوای منو‌واسه این دو رکعت نمازی که یکی در میون میخونم جهنم ببری راضیم اصن :((( 

دلم گرفته بودامشب خیلی وقت هم بود ننوشته بودم یهویی یه پست طولانی نوشتم :((

دلم میخواد فقط گریه کنم 

میدونید من قبلا خیلی خیلی گریه میگردم 

ولی یه شش ماهی هست دیگه گریم نمیاد تا چند شب پیش توی مسیر 

یهویی بغضم شکست :( 

الانم که هیچی 

اول که این پست را شروع کردم خیلی دلم تنگ بود 

من هیشکی تو زندگیم نیست 

سینگل سینگلم 

و البته باید هم باشم 

درستش همینه 

ولی خب آدم گاهی یه شونه میخواد که بهش تکیه بده 

یه دامن که سرش رابزار روش و درد و دل کنه :) یا ستا ه های آسمون را بشماره 

الان که نیست 

بعدا نوشت  در 0:42 وقتی فهمید بلاک شده : اینکه بلاکت کنه و فکر کنه داره بهت لطف میکنه عجیب نیست ؟ چند بار به خودش و اینجا نوشتم که بابا تو برای من موضوعیت اونطوری نداری :((  اما الان که اینکار را کردی حق نداری تصمیمت راعوض کنی میم

نظرات 2 + ارسال نظر
احسان یکشنبه 13 اسفند 1396 ساعت 02:08

کاش منم سر یه کاری چیزی میتونستم برم از این تنهایی مزخرف و فکر و خیال و... خلاص میشدم.

خب برو

فاطمه پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 12:38

اگه یه روزی سرحال و شاد و چند بعدی بودیم
بازم میشه
واقعا شدید معتقدم به فنی حرفه ای و هنرستان ...
دین مخربه ن سازنده ... داره روح و جسممونو نابود میکنه ...
امیدوارم همیشه بخندی و اگه لازم بود گریه کنی
ولی عمیقا خوشبخت باشی

مرسی فاطمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد