دست آورد های من

امروز یه نگاه به رفرنس های کنکور ارشد کامپیوتر انداختم وفهمیدم   I am really fucked up

قبلا هم میدونستم که تصمیمی که گرفتم آسون نیست 

اصن چون رشته خودمون خیلی آسونه نمیخوام بمونم! 

الان شاید بیاین فشم بدین مگه دیوانه ای ؟  ولی من اخلاقم اینطوریه به نطرم باید سختی کشید تا به جایی رسید

 شایم واقعا خودآزاری دارم نمیدونم 

بچه ها چند بار به شوخی بهم گفتن :) البته نه اینکه کارد بگیرم خودم را زخمی کنم !

مثلا اگه قراره کاری بکنم و یه راه ساده براش هست من میرم یه راه عجیب غریب وسخت را پیدامیکنم 

تو کوه رفتن من میندازم تو راهای فرعی 

خلاصه انگار مثل آدم نمیتونم زندگی کنم :)

توی این ماجرا هم به راحتی میتونم ارشد همینجا بمونم اپلای کنم و همه چی روتین

ولی این راحتی را دوست ندارم 

این سکون را نمیخوام 

ما موجیم که سکون ما عدم ماست :)

با این حال ممکنه   محمدرضا بره کنکور بده ولی قبول نشه و مثل یه پسر خوب پاشه بره سربازی :)

امیدوارم فقط اپلای و اینا را بی خیال نشه

تو سربازی هم درس بخونه و هم زبان 

یه چیز دیگه پس ذهنم اذیتم میکنه حس بیخود بودنه :(

من چهارسال درس خوندم و آخرش هیچی هست 

الان واقعا این درس ها به چ دردی میخوره ؟ 

من به چ دردی میخورم ؟

محمدرضا رفته بودی کامپیوتر حداقل اینطوری نمیشدی 

حداقل وقتی پدر بزرگوار می پرسید خب حالا اینا به چ دردی میخوره میتونستی بگی مثلا فلان سایتو میبینی من میتونم اینو بسازم :)

نه اینکه بگی آره  این آزمایش را میکنیم تا ببینیم تاثیر این ماده بر روی رشد فلان سلول چیه ! یه عالمه هم پول خرجش میشه ولی هیچ پولی ازش نمیشه درآورد !

بعد یه نگاه به دست های پدر بندازی و از خودت خجالت بکشی 

من علم را دوست دارم ولی نه این علمی که هیچی ازش واسه مردم اینجا در نمیاد 

این علما فقط به درد خوندن توی کتابها میخورن و لاغیر 

بله فلان کشور صنعتی این علم ها به دردشون میخوره 

ولی درد ماها اینا نیست :(

اینه که من بدم میاد از بیوتک 

از مقاله دادن 

از علم لاکچری 

حالا میدونم برم کامپیوتر هم تو یه مقیاس دیگه همین آش و همین کاسه است 

این درسایی که بچه های CS میخونن یکیش تو بازار به درد نمیخوره (حداقل به طورمسقیم به درد نمیخوره)

بازار یه کد زن حرفه ایی میخواد نه کسی که فلان قضیه ریاضی را بتونه اثبات کنه و بلا بلا...

تهش میدونی چی میگم ؟کاش دانشگاه نیومده بودم 

کاش چندسال برای خودم کار میکردم بعدش میومدم 

میدونم که خیلی جاهای دیگه دنیا هم همینطوره ولی یه جاهایی اوضاع بهتره 

مدل آلمان را مثلا دوست دارم 

شعار بهترین دانشگاه آلمان دانشگاه کارآفرینه 

کاش میشد برم جرمنی تو اون سیستم باشم 

+ یهو یه روز دیدین واقعا محمدرضا پاشد رفت جرمنی کامپیوتر بخونه واقعا ازش بعید نیست 

+ تو بازار کار قوی شدن خودش خیلی سخته مخصوصا اگه بخوای مقدار خوبی پول دربیاری کسی راه حل مناسبی نمیشناسه ؟

من تو شرکت دکتر ز بودم اونجا علم بیوتکشون به درد میخورد ولی خیلی گیج بودم خیلی داغون بودم نتونستم موفق باشم 

شاید واقعا من بی عرضه ام شاید 

این چند ماه تویه شرکت کامپیوتری تم طراحی کردم  کارم عالی نبود ولی گیج نبودم حداقل ...

با این حال بازم حس بیخود بودن دارم :(  شاید واقعا بیخودم :((




 


نظرات 3 + ارسال نظر
Unknown یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 12:01

The correct sentence is: I am really fucked up.
Good luck

merCi

فاطمه چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 09:12

یه کلیپ دیدم میگفت ، من باهوش نیستم ،اکی نیستم راه بودنش چیه ..... میگفت خیلیا بهم گفتن چرا اینو ب خودت میگی ... ولی من می گفتم باید قبول کنم و تغییرش بدم .... ، فقط باید خودتو بشناسی ، راستش بیوتک و ... ب نظر من خیلی جاکار داره بخصوص تو زمینه دارو ،یکی از دوستام تو گرگآن تو شرکت بیوتک کار میکنه و واقعا لذت میبره و بدرد هم میخوره ....
ولی حس خود آدم مهمه ... باید با خودت رو راست باشی ... من خودم هر جور فکر کردم به ژن علاقه داشتم ب پژوهش ولی حس مفید بودن بهم نمیداد
توهم بگرد ببین حست کجا خوب میشه
و اینکه ب گذشته فکر نکن ،تجربه شده رفته

ممنون فاطمه
اره این حسه خیلی مهمه و البته میدونم کار میبره و آدم باید خون دل بخوره تا بهش برسه من یکم دوران لیسانس حواسم را جمع میکردم وبهتر عمل میکردم شاید الان انقدر داغون نبودم
حالا که تموم شده و تجربه شده رفته ولی درس هاش را توذهنم نگه میدارم دیگه اشتباهات قبل را نمیکنم . امیدوارم !

احسان چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 02:11

همون جملات اولو که خوندم فهمیدم کمال گرایی داری. دوست عزیز مواظب باش به فنا میری با این مشکل.

چی بگم
آره یکم اینطور هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد