حس میکنم خیلی از جنبه های needy ونیازمند بودن ازم فاصله گرفتن
دیشب به رویا گفتم اگه تو این مدت پسری بهت پیشنهاد داد و پسر خوبی بود دوست داشتی قبول کنی من اوکیم یعنی اولش به شوخی گفتم قبول نکنی ها اما بعدش دیدم خب اگه دوست داره من این وسط چی میگم ؟ من از خوشحالیش خوشحالم و از ناراحتیش ناراحت تنها چیزی که هست نگران اینم که نکنه با آدمی باشه که بهش آسیب برسه !
بعد گفتش الان یه چی دیدم شوکه شدم ! گفتم چی ؟ بعدش عکس از یه صحفه از برگه های جامونده همکلاسیش نشون داد که توش یه شعر نوشته بود !
پسره میخواسته نخ بده دیگه :))
میدونید اینکه انقدر باز با موضوع برخورد میکنم یعنی اینکه شخصیتم خیلی پایدار شده
انقدر اعتماد به خودم و رویا دارم
میدونم که حتی اگه رویا جایی دیگه خوشحال باشه منم میتونم خوشحال باشم :)
در عین حال دوست دارم که ارتباطم با رویا عمیق باشه :)
خلاصه خیلی راضیم
اینکه بدونی در هر صورت تو زندگی خودت را داری و هم اون زندگی خودش را داره و حتما نباید کنار هم باشید تا خوشحال باشی این خیلی حس خوبیه حس مستقل بودن :)
اینه دوست خوب بهترین تصمیم دوست شدن با رویا بود به خاطر رویا نبود این ویژگی ها تو من ایجاد نمیشد
واقعا ازش ممنونم به عنوان یه دوست خوب
این پست الهام گرفته از اینجا هست
https://www.youtube.com/watch?v=GRwWt-cFKNY
خیلی موقع ها ما فکر میکنیم اگه دونفر همو دوست دارن باید تا آخر عمرشون با همدیگه بمونن و اگه یه رابطه ایی مثلا چند هفته یا پنج سال یا زمانی بلند تر دووم بیاره و دو نفر از هم جدا بشن اون رابطه رابطه خوبی نبوده و یکی از طرفین یا هر دو یه ایرادی داشتن
اما واقعیتش این نیست میشه طرف مقابلت را از ته قلبت دوست داشته باشی اما دو ماه بیشتر کنارش نتونی بمونی
میشه یه رابطه خوب هم پایانی به جز مرگ داشته باشه
میشه بدونیم که این رابطه کوتاه مدته و قرار نیست تا آخر عمر با هم باشیم اینطوری قدر لحظات را بیشتر میدونیم
اینطوری قدر مهربونی های طرف مقابل را بیشتر میدونیم
خلاصه این باور به خاطر اینه که جامعه به ما القا میکنه که رابطه خوب باید باید به ازدواج ختم بشه و ازدواج خوب ازدواجی هست که تا آخر عمر دووم داشته باشه
ازدواج خیلی خوبی ها داره؛ داشتن فرزندان , کنار هم بودن تو دوران کهن سالی اما همه رابطه ها قرار نیست به ازدواج ختم بشن
در مورد رابطه خودم با رویا از اولش من میدونستم قراره برم سربازی و این نا معلومی توی مسیر زندگی را میدونستم
الانی که دارم میرم ارتباطمون کم میشه اما دوست دارم بعد این دو ماه آموزشی تهران باشم و حتما ارتباطمون ادامه دار باشه
من تو این ارتباط واقعا رشد کردم و رویا همون تیپ دختری هست که دوست دارم اگه قراره ازدواج کنم باهاش باشم
حرف از ازدواج الان واقعا زوده اما من دارم ایده ها فکر هام را مینویسم
برای ازدواج من خیلی چیزا باید بدست بیارم که چند سال طول میکشه و تازه نمیدونم چقدر
تلاش کنم واقعا میشه
مثلا سربازی تهران باشم و بتونم نیمه وقت هم کار کنم
هم یه پس اندازی میشه و هم درسم را میخونم و هم ارتباطمون ادامه پیدا کنه و شناختمون بیشتر بشه
از بعد سربازی باید ببینم از زندگی چی میخوام
چیزی که تو خودم میبینم اینه که تو درس کلی استعداد و توانایی دارم
اگه قراره با رویایی باشم که میخواد ایران بمونه و حس و حال ارشد خوندن و اومدن مسیر اپلای را نداره و خودم هم دلم پیش این رویا گیر کنه به این گزینه فکر میکنم که برم دندونپزشکی و این چند سال هم کار میکنم کنار دایی
درسته تا میاد درسم تموم بشه سی سالم میشه ! اما تو این مدت هم درامد کار شرکت خوبه و هم اینکه بعدا آینده کاری تضمین شده هستش و من آدمی هستم که دوست دارم درسا و ماهیت شغل را :)
یه دندونپزشک که تو کار تولید تجهیزات پزشکی هم هست. من از دوران دبیرستان دوست داشتم که یه شرکت تولیدی داشته باشم برای همین عاشق مکانیک بودم :)
الانم که اومدم تهران پیش داییم یه خوبیاش این بود که از نزدیک لمس کردم کار تولیدی چیه :) خودم هم که مسئول بخش تولیدم خخخخ
فقط بدیش اینه که ایران میمونیم یه چند سالی !
بعد این دوران سربازی اگه با رویایی بودم که حس و حال ادامه تحصیل داره یا اینکه با رویایی نبودم و خودم تنهایی بودم ! میرم ارشد و ان شالله یه سه چهار سال دیگه دانشجوی در یه کشور غربی یا شرقیم خخخخ
من دوست دارم اون طرف هم میرم شرکت خودمو داشته باشه حالا تو زمینه پزشکی - مهندسی
اینکه بیوتک خوندم و بعدش اومدم کامپیوتر دستم را تو کار خیلی باز میکنه چون هم جنبه های زیستی موضوع را میدونم و هم به جزییات فنی اش وارد میشم
خیلی فیلد BIOMEDICAL ENGINEERING مهندسی زیست پزشکی را دوست دارم بعد حوزه ی گسترده ایی هست و آینده دار و عالیه :)
خلاصه اینکه در هر دو صورت حس میکنم مسیرای خوبی تو زندگیم هست :)
امروز توی تاکسی که میومدیم به رویا گفتم این روز ها دیگه تکرار نمیشن
واقعا هم همین هست قدر لحظه ها را باید بدونیم
قدر گرفتن دست های مهربونش
من شاید قبلا جذب خیلی دخترا شده باشم ولی هیچکدوم الان به نظرم اونی که باید باشن برای من نبودن به جز یه نفر که شخصیتا خیلی شبیه رویا به نظر میرسید سها
اینکه الان میدونم چجور دختری به وجودم آرامش میده این خودش کلی حرفه ! تو ازدواج و زندگی آینده و اینا
رویا اولین دوست دختر من بود اما بهترین هستش
مهم نیست که قبلا با کلی دختر دوست نشدم مهم اینه که حتی این مدت کم با یه آدم درست دوست شدم
خلاصه اینکه خیلی حس رضایت دارم :)
از نظر احساسی کلی رشد کردم
از نظر عاطفی خیلی خوب بود
امیدوارم ادامه دار باشه
شاید بدترین چیزی که تو وجود من هستش اینه که کنترل احساساتم خیلی برام سخته
واقعا توی این ارتباطی که با رویا بود تواین چند وقت هم کلی خوشحال بودم و هم کلی غصه داشتم
زندگی واقعیتش همینه
آدمایی که می تونن احساسشون را کنترل کنن واقعا باهوشن :))
در واقع در نوعی از هوش قوی ان که به مراتب مهم تر و سخت تر از هوش ریاضی طور هستش
خلاصه شما را باد به EQ :))))
میدونید با اینکه رویا خیلی دختر خوبیه ولی حس میکنم اصلا هیچ حسی بهم نداره !
وقتی میگم هیچی یعنی هیچی
اینکه زمانی که دیگه میشه همو ببینیم هم داره تموم میشه شایدم به خاطر اینه احساس خوبی ندارم
خلاصه ته دلم حس میکنم همه چی یه طرفه هست
یه چیزی تو ذهنم بود ازش بخوام اما وقتی اینجوری حس میکنم اصن نمیشه درخواستمو مطرح کنم
نه اینکه بترسم از چیزی ؛ بیشتر نمیخوام
امروز هیچ واکنشی نداشت وقتی دستاشو گرفتم حتی نگاهی هم نکرد :(
+شاید این نوشته ها را بخونی امیدوارم ناراحت نشی اینا فقط توی ذهن من هست
+شاید مهم ترین چیز پول باشه توی دنیا شاید کل این مدت من اشتباه فکر میکردم شاید داشتن ماشین ایکس خیلی مهم تر از هر حسیه که توی قلبت هست
شاید حق با اونایی هست که نگاهشون به دخترا اینه که به چیزی خودشون که میخوان برسن و به نظرشون دخترا یه سری موجودات احمقن شاید من احمق بودم که فکر میکردم این درست نیست
من همین الانم هم بخوام به پول برسم قبل از سی سالگی واقعا میتونم پولدار بشم مسئله اش این بوده که من هدف زندگیم را پول نزاشتم شاید باید یه نگاه دوباره به هدفای زندگیم بکنم
اگه بگم چ سوتی ایی دادم !
دیروز پوشه مدارک که همه چی توش داشتم از شناسنامه تا برگ سبز و کلی یادداشت خصوصی را گم کردم !!! و خودم هم نمیدونستم
شانس خر یا شانس گاو همون دیزور پیدا شده چجوری نمیدونم ولی الان پیش داییم ه باید برم بگیرم ازش !!!!!
وای من خیییییلیییی گیجم عههههه
امروزخانم ف بدجوری رفت رو مخم
من هرچی هیچی نمیگیرم ایشون حد خودشون را رعایت نمیکنن
محیط کار محیط احترامه
داد زدن و اینا نداریم !
ایشون اینجا را با خونه شون اشتباه گرفتن فکر کردن اگه تو خونه کارا با داد و بیداد حل میشه اینجا هم همینطوره !
واقعا نمیتونم کوتاه بیام این دفعه را
من فوق العاده آدم لجبازیم و الانم لج کردم !
دیگه یه کلمه هم با این خانم من حرفی ندارم !
هر موقع توی ارتباطمون سعی کردم خودم نباشم اوضاع سخت شده :(
دو تا پست اینجا بود که حرف دلم نبود
اینجا دیگه چیزی را فیک نمی نوسم :(
دیشب با دوستم میلاد رفتیم مراسم
من اهل مراسم و اینا نیستم یعنی قبلا بودم الان دیگه نه
ولی این جایی که رفتم ارزشش را داشت
اصن مثه جاهای دیگه نبود
هم ا ز نظر نظم هم از نظر نوع مراسم
یه حالت نمایشی داشت کلیپ درست کرده بودن
خلاصه خیلی باحال بود
میلاد میگفت اینجا هیت رتبه اول کشوری هست ! عاشوریان :)
وقتی دست رویا را میگیرم کلی حس خوب بهم میده
وقتی اون دفعه رویا دستش را برد روی موهام نمیدونید چقدر اندروفین تو مغزم ترشح شد :))
خلاصه انگار آدم لمسی هستم قبلا اینطوری نبودم یا حداقل نمیدونستم
چند روز پیش دست رویا را مترو گرفته بودم یه آقا از این خشک مذهبی ها اومد داد زد دستش را ول کن مکان عمومیه ! یعنی انقدر بهم برخورد ولی هیچی نگفتم !!!
خیلی برخورد بدی بود انگار چیه حالا ؟ واقعا چرا با ما جوونا اینطوری میکنن ؟ چرا ولمون نمی کنید ؟ اقتصاد را پوکوندید دیگه همه چی را که غارت کردید گند زدید به آینده مون هیچی نیست که تو این کشور از دستتون در امان مونده باشه :(
اینجا جایی هست که زن و شوهر جلو بچه همو نمی بوسن چون زشته ولی جلو بچه ها دعوا میکنن ! دعوا زشت نیست ؟ کدوم بده ؟دو نفر تو مترو نمی تونن دست همو بگیرن چون مکان عمومیه ولی دیدن صحنه اعدام تو میدون اصلی شهر برای عموم آزاده !حتی بچه ها ! چرا واقعا ؟