مرداد

+چند روز پیش  که از پایگاه برمیگشتم سر چهارراه تصادف کردم 

بی احتیاطی از خودم بود و شانس اوردم که پام نشکست اما داغون شد موتورم هم داغون شد 

الان پام یکم بهتر شده اما هنوز نمیتونم خوب راه برم

کاش مجبور نبودم با موتور برم پایگاه 

+این چند روز که حالم اونقدرا جالب نیست مخصوصا امروز که باز حس دلتنگی میکنم :(

اما خب چاره چیه ؟ فکر کنم باید به سینگل بودن عادت کنم 

میدونی اون یه پسری را میخواد که پولدار و خوشتیپ و من که نه خوشتیپم نه پولدار :)

بهتره که تمرکزم را بزارم روی برنامه های زندگی خودم 

فعلا که از همه چی عقبم 

الان این همه زبان باید بخونم برای تافل و  جی آر ایی 

شش  ماه دیگه دلاینم هست 

برنامه نویسی هم باید کار کنم 

آخ همه چی از برنامه عقبه :)))

+نوشتن یکم آرومم میکنه :))