بچه ها میدونید من از وبم خسته شدم :))
دوست دارم یه جای دیگه بنویسم
و مخصوصا کسایی که دوست داشتم این وب پل ارتباطیمون باشه گذاشتن رفتن مثل صبا
البته خیلی های دیگه هستن که دوستشون دارم و باهاشون در ارتباطم مثلا فاطمه و لی و مریم کانادا
ولی خب دیگه اگه حرفی بود تو تلگرام :))
حس میکنم اینجا زیاد در مورد خودم نوشتم
جای دیگه اگه رفتم ناشناس میمونم
پ ن : تا چند روز آینده این وبلاگ از دسترس خارج میشه
دارم یاد میگیرم که مواظب دلم باشم :)
م ب خواستنی ترین کسی هست که تا حالا توی زندگیم دیدم !
انقدر که ایشون خوبن :) با اخلاق کوشا :))
ولی واقعا من اوضاعم بی ریخته الان :(
مطمئنم چند سال دیگه موقعیت خوب میشه ( مثلا تا پنج شش سال دیگه خدا بخواد ) ولی الان ...
راستی حساب کردم من همین الان ۱۴۰میلیون تو زندگی عقبم !!
(نفسش را بیرون میدهد! ) واقعا چقدر من احمق بودم !!! با این انتخاب رشته با این درس نخوندنا
ولی مامان میگفت هنوز دیر نشده بهم امید هستش :)
خدایا این سربازی درست بشه
این کنکور ارشد
بعدشم اپلای
خدایا....
بچه ها بچه ها حتما رشته ایی بخونین که بشه خوب ازش پول درآورد نرین این رشته های علوم پایه یا داغون :/ حالا که کسی اینجا نمیاد ولی من نصیحتم را میکنم !!! علاقه صرف مهم نیست پول هم خیلی خیلی مهمه !
بچه ها فکرکنم دارم به یکی علاقه مند میشم :((
اولش فقط توجهم بهش بود ولی الان داره بشتر میشه ولی درست نیست بیشتر
من که هیچ شرایط ازدواج را ندارم :(((
همه چی توی زندگیم بهم ریخته هست :(
اصلا انگار گم شدم
بی هدف نیستما
ولی مسیرم را مشخص نمیکنم :((
+یه آهنگ هستش از سحر خیلی دوستش دارم الان دارم گوش میکنم اینه
https://www.youtube.com/watch?v=MPpw6pF7A9A
+این وبم را یه نفر میخونه که دیگه باهاش راحت نیستم ... میخواستم دامنه ام را عوض کنم ولی فعلا مینویسم
+مادر امروز میگفت نمیخوای ازدواج کنی ؟ :| بهش میگم فکر میکنی شرایطش را دارم؟ حالا اصلا بحث جدی نبود و خوبه که نیست :(( من کم کمش تو این مسیر اپلای بالای سی میشم تومسیر غیر اپلای هم همین طور
میلاد خ (نه دوستم یه میلاد دیگه ) حدود 32 سالش هست و هنوز ازدواج نکرده(تا پارسال که مجرد بود ) بعد همش سرش به کار هست این طوری اصلا آدم نمیرسه فکر کنه که تنهاست ! مثل من این چند روز که راحت سرم را میزاشتم زمین و میخوابیدم :) اصلا بیخود نمیگن طرف با کارش ازدواج کرده ها :))
از خانم ب خوشم میاد خیلی شبیه فاطمه ریاضی هست :)
قیافه کپ اونه فقط خوشگل تره :)))
میدونین من خیلی زود ممکنه دلم برای کسی بره و همونقدر زود هم بیخیالش بشم ! کلا aخصیت اکستریمی دارم :( ولی دارم تلاش میکنم این موضوع کمتر بشه
+ آیا من بپیچون هستم ؟ شواهد. زیادی را تو خودم دارم میبینم که نشون دهنده بپیچون بودنه الان س نوشتنش نیست ولی هستن
+ .... این یعنی یه چیز دیگه که باز حس نوشتنش نیست ! بعدا میام مینویسم
این روز ها سر کار میرم:) کار همیشه بهم حس خوبی میداده و میده
کار باعث میشه انقدر خسته باشم که به هیچی فکر نکنم وقتی سرمو میزارم روی بالش
من از سن دبیرستان تابستونا کار میرفتم این چهار سال دانشگاه یکم ول شده بود ولی حس میکنم دوباره شدم همون محمد زرنگ :))
یادم میاد اول دبیرستان یه مدت تومدرسه ها هم میرفتم کار و شبا باید میدویدم تا به آخرین اتوبوس برسم که بیام خونه. تو اون اوضاع بابام گیر میداد کهچرا دیر میای! آخرشم گفت دیگه نمیخواد بری
تازه درسم هم خوب بود شب که میومدم شام میخوردم ومیخوابیدم ساعت سه چهار پا میشدم مشق ودرسمو میخوندم بعدشم مدرسه و باز بعد از ظهر کار
دلم برای اون old days که انقدر پر انرژی بودم تنگ شده
دانشگاه برای من یه قدم به عقب بود نه جلو:( نه تنها چیزی بهم اضافه نکرد بلکه یه عالمه چیزای خوب هم ازم گرفت :(
(تازه وای به حال اونایی که حاضرن سرطان بگیرن که دانشگاه قبول بشن چقدر باید فکر آدم خام باشه که فکر کنه دانشگاه ارزشش را داره :(( )
به نظرم پسرای درسخون باید برن فنی حرفه ایی ! چیه این درسای تئوری مسخره :((( درس خوبه ها خیلی ولی نه اینجوری آدم باید تئوری را برای دل خودش بخونه و عملی را بره جایی یاد بگیره من دبیرستان کلی کتاب غیر درسی فیزیکمیخوندم یا حتی مثلا کتابایی که به زور سر در میووردم چین ! مثلا یع آرشیتکت کامپیوتر بود اون موقع خوندم و انقدر باهاش حال کردم که نگو بعد تو چارت بچه های کامپیوتر ترم سه و ایناست :))
در مورد کار الانم ساعت کاریم البته جوری میتونه باشه که کل روز وقتم برای درس خالی باشه ولی این چند روز که نشد هیچی بخونم :(
این کاری که میرم فعلا موقتی هست هدفم هم این بود یکم پول واسه سربازی جمع کنم حالا یا برای اردیبهشت یا تیر که میرم
البته اگه یه کار راحت (مثلا فروشندگی ) پیدا میکردم تا اسفند میموندم و درسم را هم میخوندم ولی تا حالا که نشده
واقعا اوضاع توی این کشور وا ویلاست :( بیچاره ما جوونا
به خدا از اسلام زده مون کردن :(
یه جوون مگه از زندگیش چی میخواد ؟ یه شغل آبرومند ویه فرصت که بتونه زندگیش را تشکیل بده ولی مگه تو این اوضاع میشه ؟! بیخود نیستش که این همهن جوون (مخصوصا پسرا) ازدواجنمیکنن خب بابا اولا کار نیست دوما انقدر هزینه ها بالاست و درآمد کمه که ...
بعد با این شرایط میبینی فلان نهاد انقلابی چطور مثه گرگ داره اقتصاد کشور را میدره :(
خب انتظار دارید نسلمون به اسلام اعتقادی داشته باشه ؟!
زمان پیامبر مردم پیامبر را میدیدن به عشق همون مرد عزیز مسلمون میشدن غیر از این بود ؟!تو این زمان کی را ببینیم ؟! همه اش ریا و تزویر :((خدایا اگه میخوای منوواسه این دو رکعت نمازی که یکی در میون میخونم جهنم ببری راضیم اصن :(((
دلم گرفته بودامشب خیلی وقت هم بود ننوشته بودم یهویی یه پست طولانی نوشتم :((
دلم میخواد فقط گریه کنم
میدونید من قبلا خیلی خیلی گریه میگردم
ولی یه شش ماهی هست دیگه گریم نمیاد تا چند شب پیش توی مسیر
یهویی بغضم شکست :(
الانم که هیچی
اول که این پست را شروع کردم خیلی دلم تنگ بود
من هیشکی تو زندگیم نیست
سینگل سینگلم
و البته باید هم باشم
درستش همینه
ولی خب آدم گاهی یه شونه میخواد که بهش تکیه بده
یه دامن که سرش رابزار روش و درد و دل کنه :) یا ستا ه های آسمون را بشماره
الان که نیست
بعدا نوشت در 0:42 وقتی فهمید بلاک شده : اینکه بلاکت کنه و فکر کنه داره بهت لطف میکنه عجیب نیست ؟ چند بار به خودش و اینجا نوشتم که بابا تو برای من موضوعیت اونطوری نداری :(( اما الان که اینکار را کردی حق نداری تصمیمت راعوض کنی میم